سارازنلغتنامه دهخداسارازن . [ زَ ] (اِخ ) پیکرتراش فرانسوی ، متولد در نویون یکی از بنیادگذاران آکادمی نقاشی و مجسمه سازی فرانسه است [ 1592 - 1660م . ] .
ساروزنلغتنامه دهخداساروزن . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 3 هزارگزی جنوب گرمسار. کوهستانی ، سردسیر، و آب آن از حبله رود، و محصول آن غلات و پنبه و بنشن و لبنیات است ،337 تن سکنه دا
شیپورزنلغتنامه دهخداشیپورزن . [ ش َ / ش ِ زَ ] (نف مرکب ) شیپور زننده . شیپورچی . آنکه شیپور می نوازد. نوازنده ٔ شیپور : کبک ناقوس زن و سارک شیپور زن است فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.منوچهری .
سروزنلغتنامه دهخداسروزن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) شاخ زن . (ناظم الاطباء) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .ابوالعباس .