دستوانلغتنامه دهخدادستوان . [ دَس ْت ْ ] (اِ مرکب ) دستبان . ساعدبند. ساعدی آهنین که روز جنگ دردست کنند. دستانه . دستوانه . رجوع به دستوانه شود.
دستوانفرهنگ فارسی عمید۱. = دستبند۲. دستکش.۳. قطعۀ آهن بهاندازۀ ساعد که در قدیم هنگام جنگ به دست میبستند؛ ساعدبند.۴. مسند و صدر مجلس.