ترجمه مقاله

سال خورد

sālxord

۱. سال‌دیده؛ سالمند؛ کهنسال؛ بزرگسال؛ کلان‌سال؛ پیر: ◻︎ برآورد سر سال‌خورد از نهفت / نگر تا چه پیرانه گفت (سعدی۱: ۱۸۲).
۲. آن‌که یا‌ آنچه سال‌های بسیار بر او گذشته باشد؛ دیرینه؛ کهنه: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بود سال‌خورد (سعدی۱: ۷۴).

ترجمه مقاله