سالنلغتنامه دهخداسالن . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) سالون . اطاق بزرگ مخصوص پذیرایی . || اطاق بزرگ که در آن مردمان فراهم آیند و کارهای هنری چون فیلم ، تآتر، تابلوهای نقاشی و غیره را ببینند. || اطاقی که برای استراحت در آن نشینند.
سالنفرهنگ فارسی عمیدتالار بزرگ برای پذیرایی یا نشان دادن فیلم یا آثار هنری یا تئاتر یا کنسرت؛ اتاق بزرگ.
سیالینلغتنامه دهخداسیالین . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سیلان به معنی دنباله ٔ شمشیر، کارد و امثال آن . (آنندراج ).
شایلینواژهنامه آزادبی همتا، بی مانند جواهر روی انگشتر که نشانه نور و عشق است مجموع معانی به زبان ترکی باکو و کردی ودرک ما از نور در زمان کردی ومزرعه عشق از ترکی باکو یک نشانه می... شایلین به آذری(باکو)به معنای مرزعه عشق وشالیزار عشق معنی میدهد نامی است کردی به معنای نورانی کشتزار محبت-دوست سینا
سالنجلغتنامه دهخداسالنج . [ ل َ ] (اِ) بمعنی سارنج که مرغک سیاه و کوچک و ضعیف باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سارنج و سارنگ و ساننج شود.
سالنامهلغتنامه دهخداسالنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن وقایع سال نویسند. تقویم . (استینگاس ). کتابی که در آن وقایع سال را مینویسند. (ناظم الاطباء).
سالنجلغتنامه دهخداسالنج . [ ل َ ] (اِ) بمعنی سارنج که مرغک سیاه و کوچک و ضعیف باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سارنج و سارنگ و ساننج شود.
سالنامه نویسلغتنامه دهخداسالنامه نویس . [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه سالنامه نویسد. تاریخ گزار. آنکه وقایع را نویسد.
سالنامهلغتنامه دهخداسالنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن وقایع سال نویسند. تقویم . (استینگاس ). کتابی که در آن وقایع سال را مینویسند. (ناظم الاطباء).
شاتوسالنلغتنامه دهخداشاتوسالن . [ ت ُ ل َ ] (اِخ ) مرکز آروندیسمان موزل 50 واقع در ساحل رودخانه ٔ پوتیت سی ، دارای 1930 تن جمعیت است . قصرقدیمی اسقفهای شهر مس و بازار کشاورزی ، نمکزارها و سود محرق آن معروف است .