سالوک وارلغتنامه دهخداسالوک وار. [ لوک ] (ق مرکب ) همچون سالوک . دزدوار : سالوک وار زد بکمرْش اندرون از بهر حرب دامن پیراهنَش . ناصرخسرو (دیوان چ عبدالرسولی ص 228).رجوع به سالوک شود.
شالوقلغتنامه دهخداشالوق . [ وَ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه قزوین و رشت میان قشلاق اﷲ مراد و شیرین سو و در دویست و ده هزارگزی تهران واقع است . (یادداشت مؤلف ).
شالوکلغتنامه دهخداشالوک . (هندی ، اِ) لغت هندی است و بمعنی بیخ کول باشد. (از الفاظ الادویه ). در جای دیگر دیده نشد.
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 21هزارگزی شمال خاوری شهرستان ملایر کنار راه اتومبیل رو ملایر به ساوه - اراک . هوای آن معتدل و دارای 155 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود.
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررودخانه ٔ شوی ، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است . محصول آن غلات ، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (ص ، اِ) معرب آن صعلوک . (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). صعلوک بمعنی فقیر. (غیاث اللغات ) : من و چند سال
وارلغتنامه دهخداوار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صفت ملحق میشود و اغلب قید میسازد چون متنکروار و عاجزوار و گاهی به اسم عام می پیوندد وصفت یا قید می سازد چون فرزندوار،
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 21هزارگزی شمال خاوری شهرستان ملایر کنار راه اتومبیل رو ملایر به ساوه - اراک . هوای آن معتدل و دارای 155 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود.
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررودخانه ٔ شوی ، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است . محصول آن غلات ، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (ص ، اِ) معرب آن صعلوک . (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). صعلوک بمعنی فقیر. (غیاث اللغات ) : من و چند سال
سالوکفرهنگ فارسی عمید۱. ضعیف؛ فقیر؛ درویش.۲. دزد؛ راهزن: ◻︎ چرا میباید ای سالوک نقّاب / در آن ویرانه افتادن چو مهتاب؟ (نظامی۲: ۳۴۵).
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 21هزارگزی شمال خاوری شهرستان ملایر کنار راه اتومبیل رو ملایر به ساوه - اراک . هوای آن معتدل و دارای 155 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود.
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررودخانه ٔ شوی ، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است . محصول آن غلات ، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله
سالوکلغتنامه دهخداسالوک . (ص ، اِ) معرب آن صعلوک . (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). صعلوک بمعنی فقیر. (غیاث اللغات ) : من و چند سال
سالوکفرهنگ فارسی عمید۱. ضعیف؛ فقیر؛ درویش.۲. دزد؛ راهزن: ◻︎ چرا میباید ای سالوک نقّاب / در آن ویرانه افتادن چو مهتاب؟ (نظامی۲: ۳۴۵).