سالیونلغتنامه دهخداسالیون . [ ل ِ ] (اِ) تخم کرفس کوهی است . (برهان )(آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (الفاظ الادویه ). اسم یونانی کرفس را گویند، رستنی باشد معروف . (برهان ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تخم کرفس کوهی است اما در کتب طبی فطراسالون گفته و صحیح همین است و یونانی است و فطرا بمعنی کرفس است و س
سایِلونگویش بختیاریسایهبان (فضاى کوچک سرپوشیدهاى کهکشاورزان در صحرا با چند تیرک چوبىسازند و مقدارى شاخوبرگ و علوفه روىآن ریزند).
بطراسالیونلغتنامه دهخدابطراسالیون . [ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) فطراسالیون . لغتی است یونانی مرکب از بطرا وسالیون به معنی کرفس کوهی چه بطرا کوه را گویند و سالیون کرفس را. (از برهان ) (آنندراج ). کرفس کوهی . (ناظم الاطباء). از بطرا، صخره و سالیون کرفس بیونانی . (بحر الجواهر). کرفس صخری .فراسالیون است
اوداسالیونلغتنامه دهخدااوداسالیون . [ اَ ] (یونانی ، اِ) کرفس کوهی . (ناظم الاطباء). اودا به معنی کوه ، و سالیون کرفس و تخم آنرا فطراسالیون گویند، چه فطرا به معنی مطلق تخم است . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ).
فطراسالیونلغتنامه دهخدافطراسالیون . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی تخم کرفس باشد چه فطرا به معنی تخم و سالیون کرفس کوهی است و بعضی گویند نوعی از سماروغ است . (آنندراج ) (از برهان ). تخم کرفس رومی . (ترجمه ٔصیدنه ). تخم کرفس کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
مقدونسلغتنامه دهخدامقدونس . [ م َ ن ِ ] (معرب ، اِ) به لغت رومی و بعضی گویند به یونانی تخم کرفس کوهی است و آن سیاه و طولانی می باشد و آن را سالیون هم گویند. (برهان ) (آنندراج ). فطراسالیون . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). از لغت بیزانسی ماکذونیسیون ، یونانی جدید ماکذونیسی (از ماکذو
فطراسالیونلغتنامه دهخدافطراسالیون . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی تخم کرفس باشد چه فطرا به معنی تخم و سالیون کرفس کوهی است و بعضی گویند نوعی از سماروغ است . (آنندراج ) (از برهان ). تخم کرفس رومی . (ترجمه ٔصیدنه ). تخم کرفس کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
اسالیونلغتنامه دهخدااسالیون .[ اَ ] (از یونانی ، اِ) تخم کرفس کوهی . (برهان ) (مؤید الفضلاء). || سعتر. (مؤید الفضلاء). رجوع به کرفس و کرسب شود.
اوداسالیونلغتنامه دهخدااوداسالیون . [ اَ ] (یونانی ، اِ) کرفس کوهی . (ناظم الاطباء). اودا به معنی کوه ، و سالیون کرفس و تخم آنرا فطراسالیون گویند، چه فطرا به معنی مطلق تخم است . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ).
تسالیونلغتنامه دهخداتسالیون . [ ت ِ ی ُ ] (اِخ ) یکی از محارم تِن ّ پادشاه صیدا بود که به رسالت نزد اردشیر سوم رفت و آمادگی پادشاه صیدا را به انقیاد و همکاری با اردشیر اعلام داشت . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1169 - <span class="
بطراسالیونلغتنامه دهخدابطراسالیون . [ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) فطراسالیون . لغتی است یونانی مرکب از بطرا وسالیون به معنی کرفس کوهی چه بطرا کوه را گویند و سالیون کرفس را. (از برهان ) (آنندراج ). کرفس کوهی . (ناظم الاطباء). از بطرا، صخره و سالیون کرفس بیونانی . (بحر الجواهر). کرفس صخری .فراسالیون است