سمیرملغتنامه دهخداسمیرم . [ س ِ رُ ] (اِخ ) ناحیتی است مابین عراق و فارس که آب ملخ را از آن ناحیت آورند. گویند: وقتی که این آب را می برند می باید که ظرف آنرا بر زمین نگذارند و نگاه به عقب سر نکنند تا محلی که بمقصد برسند، طیوری چند کوچک پیدا شوند و هر ملخی که در آن ولایت باشد تمام را بکشند. گوی
سیمیرملغتنامه دهخداسیمیرم . [ ] (اِخ ) ناحیه ٔ... از نواحی سرحد. شش ناحیه است که قصبه ٔ آن نیز سیمیرم است . (فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به سمیرم شود.
شمیرملغتنامه دهخداشمیرم . [ ش َ رُ ] (اِخ ) نام قلعه ای بوده است به هرات . حمداﷲ مستوفی گوید: در آنجا [ در هرات ] قلعه ٔ محکمی است و آن را شمیرم خوانند. (نزهةالقلوب ج 3 ص 152).
صمارایملغتنامه دهخداصمارایم . [ ] (اِخ ) (کوهی درهم ) شهری در نصیب سبطبن یامین (صحیفه ٔ یوشع 18:23) و آن سمره است که در عربه به مسافت چهار میل به شمال اریحا واقع است و اسم مسطور درلغت عبرانی تثنیه می باشد و در آنجا دو خرابه هست