ساموئیدلغتنامه دهخداساموئید. [ ] (اِخ ) شاخه ای از نژاد زردپوست که از مردم اورال و آلتایی هستند و زبان آنان از دسته ٔ پیوندی است . رجوع به ایران باستان ص 11 و سبک شناسی ج 1 ص 10 شود.
سامودلغتنامه دهخداسامود. (اِ) الماس . (آنندراج ) (نشوء اللغه ). سنگ الماس . (مهذب الاسماء) (دهار). اسم پارسی ساهور. (ناظم الاطباء).
شآمتلغتنامه دهخداشآمت . [ ش َ م َ ] (ع مص ) شئامت . مأخوذ از شآمة عربی به معنی بدفالی و شومی و بدیمنی و نکبت . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ). شومی و بدی .(فرهنگ نظام ). بدبختی . بدفالی . رجوع به شآمة شود.
شامطلغتنامه دهخداشامط. [ م ِ ] (ع اِ) دیگ بزرگ که گنجایش یک گوسپند با دیگ افزار دارد. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
شامتلغتنامه دهخداشامت . [ م ِ ] (ع ص ) شادی کننده به غم دشمن . (از اقرب الموارد). کسی که در بلیه ٔ دیگری خوشحال باشد. (فرهنگ نظام ). شادی کننده بر خرابی و مکروهی کسی . (آنندراج ). ج ، شُمّات و شوامت .