سانترلغتنامه دهخداسانتر. [ ت ِ ] (اِخ ) ژان باتیست (1658 -1717م .) نقاش فرانسوی که در تاریخ و تصویر مهارت داشت . وی در مانیی متولد شد. او در قصر ورسای و انوالید هنرنمائی کرده است .
سانترلغتنامه دهخداسانتر. [ ت ِ ] (اِخ ) آنتوان ژوزف (1752 - 1809م .) مرد انقلابی فرانسه است . در پاریس متولد شد. وی نهایت درستکار و معتدل و میانه رو بود. بسال 1792 و <span class="hl" dir="ltr"
سانترلغتنامه دهخداسانتر. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) نژاد انسان وحشی ، زنده . اساس افسانه ها است مابین پلیون و اُسا در تسالی صورت بسیار قدیمی از موجود افسانه ای مرد نیمه تنه ایست که سوار بر اسب نیمه تنه شده او با یک حالت جنگجویانه و خشونت آمیز میرود تا عیش و خوشی پیریتوس پادشاه لاپیت را درهم ریزد.
سانترفرهنگ فارسی عمید۱. در فوتبال، ارسال هوایی توپ از کنارهها به سمت دروازۀ حریف.۲. در بسکتبال، بازیکنی که اغلب پرتابها و پرشها بر عهدۀ اوست و معمولاً جلوتر از دیگر بازیکنان خودی قرار میگیرد.
سانترفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِمص .) 1 - ارسال توپ برای بازیکن خودی . (فوتبال ). 2 - بازیکنی که معمولاً جلوتر از دیگران بازی می کند و در پرتاپ توپ و پرش ها شرکت می کند. (بسکتبال ).
سانتربیتلغتنامه دهخداسانتربیت . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح علمی رشد و نمو سلول از خارج بداخل است . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 47، 286، 295، 323، <span clas
سانتروزوملغتنامه دهخداسانتروزوم . [ رُ زُم ْ ] (فرانسوی ، اِ) نام یکی از چهار قسم سلولهای حیوانی است و در بسیاری از سلولها نزدیک هسته جسم شفاف همگنی کره ٔ هادی موجود است که در مرکز آن دانه ٔ کوچک تری قرار دارد. قبلاً لفظ سانتروزوم بدانه ٔ مرکزی اطلاق میشد ولی امروز بمجموع کره ٔ هادی و جسم وسطی گفت
سانتریوللغتنامه دهخداسانتریول . [ یُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) دانه ٔ مرکزی که نزدیک به هسته میباشد نامیده میشد که امروز بجمیع کره ٔ هادی و جسم وسطی گفته میشود و لفظ سانتریول را بجای سانتروزوم قدیم وضع کرده اند. رجوع به سانتروزوم و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 13 و
متمرکز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ل] متمرکز کردن، سانتر کردن مجتمع کردن متمرکز شدن تمرکز کردن، تفکر کردن
مرکزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قل، محور، قطب، کانون، وسط، قلب، هسته، ناف، کمر، جزء اساسی سانتر نقطۀ پرگار
پالنژلغتنامه دهخداپالنژ. [ ل َ ] (اِخ ) کرسی سُن و لوآر از ناحیه ٔ شارُل بر ساحل کانال سانتر و آن شهر 1971 تن سکنه و مؤسسات آجرسازی و سفالگری دارد وراه آهن میان پاریس و لیون و بحرالروم از آن گذرد.
پاره لو مونیاللغتنامه دهخداپاره لو مونیال . [ رِ ل ُ م ُ] (اِخ ) کرسی سن ولوآر از ناحیه ٔ شارُل بر ساحل راست بوربینس و ترعه ٔ سانتر دارای 7135 تن سکنه و راه آهن پاریس و لیون و مدیترانه از آن گذرد و در آنجا زیارتگاهی از مسیحیان است .
سانتربیتلغتنامه دهخداسانتربیت . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح علمی رشد و نمو سلول از خارج بداخل است . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 47، 286، 295، 323، <span clas
سانتروزوملغتنامه دهخداسانتروزوم . [ رُ زُم ْ ] (فرانسوی ، اِ) نام یکی از چهار قسم سلولهای حیوانی است و در بسیاری از سلولها نزدیک هسته جسم شفاف همگنی کره ٔ هادی موجود است که در مرکز آن دانه ٔ کوچک تری قرار دارد. قبلاً لفظ سانتروزوم بدانه ٔ مرکزی اطلاق میشد ولی امروز بمجموع کره ٔ هادی و جسم وسطی گفت
سانتریوللغتنامه دهخداسانتریول . [ یُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) دانه ٔ مرکزی که نزدیک به هسته میباشد نامیده میشد که امروز بجمیع کره ٔ هادی و جسم وسطی گفته میشود و لفظ سانتریول را بجای سانتروزوم قدیم وضع کرده اند. رجوع به سانتروزوم و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 13 و