سانحلغتنامه دهخداسانح . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) صیدی که از جانب دست چپ بطرف دست راست تیرانداز درآید و این طور صید را مبارک دانند و بارح را که ضد این است شوم گویند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ): العرب تتیمن بالسانح و تتشأم بالبارح و منه مثل : من لی بالسانح بعد البارح ؛ ای بالمبارک بعد الشوم .
سانحفرهنگ فارسی معین(نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - واقعه (اعم از خیر و شر) ج . سوانح . 2 - انسان یا جانوری که از سمت راست شخص برآید. مق بارح . (?~سانحه (نِ حَ یا حِ) [ ع . سانحة ] (اِفا.) واقعه ، رویداد.
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
تاسهpurse seine, purse, seine, purse net, seine netواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تور ماهیگیری که با بسته شدن بخش انتهایی، به یک کیسه بدل میشود و ماهیان و دیگر آبزیان نمیتوانند از آن خارج شوند
روکشکاری شانهتاشانهfull retreading, full treading, full capواژههای مصوب فرهنگستانتراشیدن رویۀ تایر و شانۀ آن تا بالای دیواره و تعویض آن با رویۀ جدید
پیشانهلغتنامه دهخداپیشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پیشان . پیشخانه . پیش مکان . صدر مجلس . بالای خانه . مقابل پای ماچان و صف نعال : نیست مستی که مرا جانب میخانه بردجانب ساقی گلچهره ٔ دردانه بردنیست دستی که کشد دست مرا یاران
سانحةلغتنامه دهخداسانحة. [ن ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سانح . رجوع به سانح شود. || هر چیز ناپسند و موحش . (ناظم الاطباء).
سانحهaccidentواژههای مصوب فرهنگستانرویداد ناگواری که به بروز صدمات جانی یا وارد آمدن آسیب جدی به هواگَرد یا شناور منجر میشود
سانحهنگارaccident recorderواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی تعبیهشده در یک محفظۀ بسیار محکم که مؤلفههای پرواز را برای بررسی علت سوانح احتمالی ثبت میکند
عروضلغتنامه دهخداعروض . [ ع ُ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را حاجت . (از منتهی الارب ). عارض شدن . ظهور. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). طاری شدن . سانح شدن . عَرض . رجوع به عرض شود.
طَائِرَهُفرهنگ واژگان قرآنموجب نيکبختي و بدبختي اش - عملش (منظور از طائر درسوره مبارکه اسراء آيه شريفه13عمل انسان است ، و عمل آدمي را به طائري تشبيه کرده است که از چپ به راست پرواز ميکند که عربها آن را به فال نيک ميگيرند ، و يا از راست به چپ ميپرد و آن را به فال بد ميگيرند ، آري مرغان در عرب دو حال داشتند يا از طرف چپ مسافر
يَطَّيَّرُواْفرهنگ واژگان قرآنفال بد مىزدند - شوم مي شمردند (در اصل "طير" مرغي مانند کلاغ است که عرب با ديدن آن فال بد ميزد ، و سپس مورد استعمالش را توسعه دادند و به هر چيزي که با آن فال بد زده ميشود طير گفتند ، و چه بسا که در حوادث آينده بشر نيز استعمال ميکنند ، و چه بسا بخت بد اشخاصي را طائر ميگويند ، با اينکه اصلا بخت امري ا
بارحلغتنامه دهخدابارح . [ رِ ] (ع اِ) باد گرم تابستان . (منتهی الارب ). باد گرم که از جانب راست آید و این کلمه از برح گرفته شده که بمعنی امر شدید شگفت آور است . (المعرب جوالیقی ص 65). و احمد محمد شاکر در حاشیه آرد: برح بمعنی شدت و اذیت است و آنچه جوالیقی نوشت
اطیرلغتنامه دهخدااطیر. [ اِطْ طَی ْی ُ ] (ع مص ) فال بد زدن . (از متن اللغة). تطیر. (اقرب الموارد) (از متن اللغة) (منتهی الارب ): «و قالوا اطیرنا بک ». (قرآن 47/27)؛ گفتند: فال بد می زنیم بتو. و ابوالفتوح آرد: و اصل اطیرنا تطیرنا بوده است ... وتطیر تشأم باشد
سانحةلغتنامه دهخداسانحة. [ن ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سانح . رجوع به سانح شود. || هر چیز ناپسند و موحش . (ناظم الاطباء).
سانحۀ اسقاطگرhull loss accidentواژههای مصوب فرهنگستانسانحهای که در پی آن هواگَرد اسقاطی به شمار آید
سانحهaccidentواژههای مصوب فرهنگستانرویداد ناگواری که به بروز صدمات جانی یا وارد آمدن آسیب جدی به هواگَرد یا شناور منجر میشود
سانحۀ پلbridge strikeواژههای مصوب فرهنگستانبرخورد یک وسیلۀ نقلیۀ جادهای با سازۀ بالاسر آن که پلی ریلی است که در نتیجۀ آن مسیر قطار تا انجام بازدید کارشناس مسدود یا دستکم سبب تأخیر در حرکت قطار میشود