سایشلغتنامه دهخداسایش . [ ی ِ ] (اِمص )ساییدن . (برهان ). سائیدگی . عمل سائیدن : از سایش سرمه بسود هاون گرچه تو ندیدیش دید دانا.ناصرخسرو.
سس پنیرcheese sauceواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع سسهای سفید طعمدارشده با پنیر که عمدتاً برای پوشش دادن برخی از غذاها مانند نیرشته یا ماهی، به کار میرود
سس پیالهایdipping sauce, dipواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع چاشنیهایی که ویژة غذاهای انگشتی و نانها و برگک سیبزمینی و سبزیجات است و در ظروف دهانگشاد و کاسهمانند عرضه میشود تا بتوان خوراک را مستقیماَ و بههنگام صرف غذا در آن غوطهور یا به آن آغشته کرد
لرزهیاب بالای چاهuphole geophone, shotpoint seis, bug 3, uphole seisواژههای مصوب فرهنگستانلرزهیاب مستقر در نزدیکی دهانۀ چال انفجار
خشککن خلأvaccum dryer, sous vide (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانخشککنی که مواد غذایی را تحت فشار کمتر از اتمسفر و در دمای پایین خشک میکند
سایش 1abrasionواژههای مصوب فرهنگستانفرسودگی یا خرد و متلاشی شدن سطح سنگها براثر مالش و انتقال ذرات جامد آنها توسط باد، یخ، موج، آب جاری یا نیروی گرانی به محل دیگر
سایش 2friction 2واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی در آواشناسی که به همخوانی اشاره دارد که در نتیجۀ تنگی در نقطهای از مجرای گفتار، با انسداد ناقص تولید شود
سایشیfricativeواژههای مصوب فرهنگستانهمخوانی که در نتیجۀ تنگی در نقطهای از مجرای گفتار، با سایش تولید شود
سایش 1abrasionواژههای مصوب فرهنگستانفرسودگی یا خرد و متلاشی شدن سطح سنگها براثر مالش و انتقال ذرات جامد آنها توسط باد، یخ، موج، آب جاری یا نیروی گرانی به محل دیگر
سایش 2friction 2واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی در آواشناسی که به همخوانی اشاره دارد که در نتیجۀ تنگی در نقطهای از مجرای گفتار، با انسداد ناقص تولید شود
سایش جنبیside wear, horizontal wearواژههای مصوب فرهنگستانسایشی که در وجه داخلی کلاهک ریل اتفاق میافتد
سایش ریلrail wearواژههای مصوب فرهنگستانکاهش سطح مقطع کلاهک ریل براثر ساییدگی ناشی از اصطکاک بین ریل و چرخ فولادی
آسایشلغتنامه دهخداآسایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دویم آسودن . راحت . استراحت . آسانی . آسودگی . دعه . وداعَت . خفض عیش . تنعم . رَوح . مقابل رنج : بدانگه که می چیره شد بر خردکجا خواب و آسایش اندرخورد. فردوسی .شما را از آسای
تن آسایشلغتنامه دهخداتن آسایش . [ ت َ ی ِ ] (اِ مرکب ) راحت . استراحت . آسایش تن . آسودگی تن . تن آسائی : که تمکین اورنگ شاهی ازوست تن آسایش مرغ و ماهی ازوست . حافظ.رجوع به تن و تن آسائی و تن آسانی شود.
فرسایشفرهنگ فارسی عمید۱. پوسیده شدن؛ فرسودگی.۲. (زمینشناسی) تغییر سطح خارجی پوستۀ زمین است در اثر آبهای روان و بادها.