سایگهلغتنامه دهخداسایگه . [ ی َ / ی ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف سایگاه . سایه گاه : ای آنکه فلک ظل درگهت رادر سایگه زینهار دارد. مسعودسعد.رجوع به سایگاه و سایه گاه شود.
سایه بانفرهنگ فارسی عمیدچادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند؛ هرچیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد؛ چتر؛ پرده؛ سایهگاه.
سایبانفرهنگ فارسی معین(یَ یا یِ) (اِمر.) سایه بان ، چتر، چادر یا چیز دیگری که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند. سایوان و سایه گاه نیز گفته اند.
سایه گهلغتنامه دهخداسایه گه . [ ی َ گ َه ْ ](اِ مرکب ) سایه گاه . جائی که سایه باشد : بجم گفت کای خسته از رنج راه بدین سایه گه از چه کردی پناه . فردوسی .بخفت اندر آن سایه گه شهریارنهاده سرش مهربان بر کنار. فر