سبزدانهلغتنامه دهخداسبزدانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ٔ سبز. دانه ای که در خوشه ای باشد و هنوز بسته نشده باشد. || دانه ٔ سقز. (اشتینگاس ).
میوهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت َر، ثمر، بار، سردرختی، گیاه میوۀ کال، نارس، چغاله، نرسیده، سبزدانه، بیدانه، گوجهسبز، چغالهبادام کنسرو میوه توت، شاهتوت هلو، شلیل، به، آلو، آلوزرد، آلوچه، گوجه، زردآلو، شفتالو، آلبالو، گیلاس تمشک، ذغال اخته، کُنار، ازگیل، زالزالک سیب، سیب گلاب، سیب لبنانی، گلابی، امرود مرکبات، نارنج،
اصابعاللصوصلغتنامه دهخدااصابعاللصوص . [ اَ ب ِ عُل ْ ل ُ ] (ع اِ مرکب ) صاحب تحفه آرد: مؤلف مغنی گوید که ابوریحان وصف نبات او را نکرده است و گفته که آن دوائی است هندی و تخمش مستعمل بلاد ما و شبیه به شلتوک ، و چون در دهان ساعتی نگاه دارند پوست او شق شده ، مغزی از او ظاهر می گردد مثل پنبه ، در تحریک
مجرلغتنامه دهخدامجر. [ م َ ](ع اِ) بچه ٔ شکم شتر و گوسپند و جز آن . آنچه در شکم حیوانات آبستن چون شتر و گوسفند است . (از اقرب الموارد). || سود و ربا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربا و افزونی . (از اقرب الموارد). || خرد و گویند ما به مجر؛ ای عقل . || بسیار از هر چیزی . (من