سبیل اللـهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه در راه خدا بذل کنند.۲. هر کار نیکی که در راه خدا انجام دهند،مانند جهاد، طلب علم، حج.۳. هر کار خیری که خداوند امر فرموده.
شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش َ ] (ع مص ) در اصطلاح دوزندگان از چند قسمت طولی شی ٔ را به یکدیگر دوختن . (از دزی ج 1 ص 724).
شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش ِ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان است از جمله : شبل بن عباد مکی و شبل بن العلاء و شبل بن شریق و عبدالرحمن بن شبل و شیبان بن شبل . (منتهی الارب ).
شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش ِ ] (ع اِ) شیربچه وقتی که شکارکند. (منتهی الارب ). ج ، اشبال وشبال و شبول و اشبل . (اقرب الموارد) (شرح قاموس ).
شبیللغتنامه دهخداشبیل . [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عزرة بن عمیرالضبعی . راویة و خطیب و شاعر و نسابه از مردم بصره . کتابی در غریب لغت دارد ودر آغاز هوادار خوارج بود و سپس از آن رأی عدول کرد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 230). از علماء و
شبیللغتنامه دهخداشبیل . [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) قبیله ٔ کوچکی است که نزدیکی جبزان مقر دارند و تعدادشان از هزار نفر تجاوز نمیکند. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581).
خدمات رایگانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی رایگان، کار صلواتی، افتخاری، فیسبیلالله، کار داوطلبانه ورودی رایگان، قیمت صوری، هدیه
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
سبیللغتنامه دهخداسبیل . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه واقع درپانزده هزار و پانصد گزی جنوب خاوری تکاب و 5 هزارگزی خاور راه عمومی تکاب به بیجار. هوای آن معتدل و دارای 296 تن سکنه است . آب آنجا ا
سبیللغتنامه دهخداسبیل . [ س ِ ] (اِ) پیپ . چپق خرد. شَطَب . دمی . قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست . رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل » ، فریزندی و یرنی «سئبل » ، نطنزی «سئبیل » ، سمنانی «سابیل » ، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی «سابیل » ، شهمیرزادی «سبئل »
سبیللغتنامه دهخداسبیل . [ س َ ] (ع اِ) راه و طریق . (غیاث ). راه . (دهار) (مهذب الاسماء) (ترجمان تربیت عادل بن علی ص 56). راه یا راه روشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سُبُل . نحو. روش . رسم : با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن
سبیلفرهنگ فارسی عمید۱. طریق؛ راه.۲. راه آشکار.۳. (صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد؛ وقف.۴. (صفت) مباح و روا: ◻︎ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹).۵. (صفت) رایگان.
دسبیللغتنامه دهخدادسبیل . [ دِ ] (اِخ ) لغتی است در دَسبیل و آنرا دَشبیل هم گویند، و بنا بر گفته ٔ صاحب «لغت محلی شوشتر» یکی از نامهای دزفول یا محرف آن است .
سلسبیللغتنامه دهخداسلسبیل . [ س َ س َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است دربهشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء): عیناً فیها تسمی سلسبیلا. (قرآن 18/76).ور نباشد تشنه او را سلسبیل گرچه سرد وخوش بود نادرخور است . نا
سبیللغتنامه دهخداسبیل . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه واقع درپانزده هزار و پانصد گزی جنوب خاوری تکاب و 5 هزارگزی خاور راه عمومی تکاب به بیجار. هوای آن معتدل و دارای 296 تن سکنه است . آب آنجا ا
سبیللغتنامه دهخداسبیل . [ س ِ ] (اِ) پیپ . چپق خرد. شَطَب . دمی . قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست . رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل » ، فریزندی و یرنی «سئبل » ، نطنزی «سئبیل » ، سمنانی «سابیل » ، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی «سابیل » ، شهمیرزادی «سبئل »