ستبریلغتنامه دهخداستبری . [ س ِ ت َ ] (حامص ) سطبری و گندگی . (آنندراج ). کثافة. (بحر الجواهر). ستبرنای : چو یک پیل از ستبری و بلندی بمقدار دو پیلش زورمندی . نظامی .رجوع به سطبری شود.
سطبریلغتنامه دهخداسطبری . [ س ِ طَ ] (حامص ) کلفتی و گندگی و غلظت و انجماد و کثافت . (ناظم الاطباء) : و خون طبیعی اندر سطبری و تنگی معتدل باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).چو بازوی بختم قوی حال بودسطبری پیلم نمد مینمود. سعدی .اکثر بلندی د
پشتبُریback cut/ backcutواژههای مصوب فرهنگستانآخرین برش در جهت مخالف مسیر افتادن درخت و کمی بالاتر از خط زیربُری
گشتبرگvoucherواژههای مصوب فرهنگستانبرگهای که برای دریافت کالا و استفاده از خدمات گردشگری در اختیار اعضای گشت قرار میگیرد
یاختهستبریpyknosisواژههای مصوب فرهنگستانتخریب و ستبر شدن یاخته بهنحویکه در آن هسته فشرده میشود و فامینه به حالت جامد متراکم درمیآید
ستبرالغتنامه دهخداستبرا. [ س ِ ت َ ] (اِ مرکب ) از: (ستبر، سطبر + ا، عمق ) : و آن درازی نخستین را خاصه درازا خوانند و طول خوانند و دوم را پهنا و عرض خوانند و سوم را ستبر او عمق خوانند. (دانشنامه ٔ علایی ص 74). اماآنکه اندر جسم بود از در
مستبریلغتنامه دهخدامستبری ٔ. [ م ُ ت َ رِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبراء. برأت خواهنده از گناه یا از دین و وام . || آنکه طلب عمق و نهایت چیزی را کند تا آن را دریابد و قطع شبهه از او کند. || ترک جماع کننده تا حائض شدن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاک کننده ٔ مجری از بول . (منتهی الار
یاختهستبریpyknosisواژههای مصوب فرهنگستانتخریب و ستبر شدن یاخته بهنحویکه در آن هسته فشرده میشود و فامینه به حالت جامد متراکم درمیآید