ستدهلغتنامه دهخداستده . [ س ِ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) گرفته و اخذ شده . || دریافت شده . (ناظم الاطباء).
م-ستضح-یلغتنامه دهخدام-ستضح-ی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مست-ضح . نعت فاعلی از استضحاء. در چاشت درآینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بوقت چاشت خورنده . (ناظم الاطباء). رجوع به استضحاء شود.
داد و ستدیلغتنامه دهخداداد و ستدی . [ دُ س ِ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به داد و ستد. قبض و اقباضی . تصرفی . بده بستانی : سایر سرکارات خرج ارقام مناصب و ملازمت و احکام تیولات و همه سالجات و تنخواه براتی و انعام و سیورغالات و معافیات و غیره وجوهات داد و ستدی دفتررا ثبت مینمودند. (
ساتیدالغتنامه دهخداساتیدا. (اِخ ) نام کوهی است . در قول یزیدبن مفرغ :فدیرُ سُوَی فساتیدا فبصری فحلوان المخافة فالجبال .و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان یاقوت ).
بدهلغتنامه دهخدابده . [ ب ِ دِه ْ ] (اِ) چیزی که بر ذمه ٔ شخصی بود و شخص ملزم بر دادن آن باشد. (ناظم الاطباء). دین . بدهی . وام که ستده باشند. مقابل بستان و طلب . (از یادداشتهای مؤلف ).
ظلامةلغتنامه دهخداظلامة. [ ظُ م َ ] (ع اِمص ) داد. مظلمة. دادخواهی . || ستم کردن . || (اِ) آنچه به زور ستده باشند. || ستم . ظُلم . ج ، ظلمات . (مهذب الاسماء).
مغصوبلغتنامه دهخدامغصوب . [ م َ ] (ع ص ) آنچه به ستم ستانده شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به ستم گرفته . به ستم ستده . غصب شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
آبستن گشتنلغتنامه دهخداآبستن گشتن . [ ب ِ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آبستن شدن . رجوع به آبستن شدن شود : این بلایه بچگان را ز چه کس آمده زِه همه آبستن گشتند به یک شب کِه ْ و مِه ْ. منوچهری .|| رشوه در خفا ستده بودن .
شنسبانیهلغتنامه دهخداشنسبانیه . [ ش َ س َ نی ی َ ] (اِخ ) (ملوک ...) آل شنسب . نام دو طبقه از سلاطین یکی منسوب به جد اعلای آنان شنسب نام که گویند معاصر امیرالمؤمنین علی (ع ) بود و از او عهد و لوا ستده و سلطان علاءالدین حسین غوری معروف به جهانسوز از این طبقه است و معاصر سلطان سنجر سلجوقی بوده و د