سترپوشیلغتنامه دهخداسترپوشی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل ستر پوشیدن . پرده پوشی : بکن سترپوشی که پوشیده ایم برسوایی کس نکوشیده ایم . نظامی .رجوع به ستر شود.
سترپوشلغتنامه دهخداسترپوش . [ س ِ ] (نف مرکب ) چیزی که ستر عورت بدان کنند. (آنندراج ) : برفت سایه ٔ درویش و سترپوش غریب بپوش بار خدایا به عفو ستارش . سعدی .یک رنگ شویم تا نماند این خرقه ٔ سترپوش زنار.سعدی .<
ساطریوسلغتنامه دهخداساطریوس . (یونانی ، اِ) اسم یونانی جدوار و بمعنی مخلص الارواح است . (فهرست مخزن الادویه ).
کرومآسترپوشیchromadizingواژههای مصوب فرهنگستانآمادهسازی سطح آلومینیم یا آلیاژ آلومینیم با محلول اسیدکرومیک برای بهبود چسبندگی رنگ بر روی آن