سجادلغتنامه دهخداسجاد. [ س َج ْ جا ] (اِخ ) علی بن حسین بن علی معروف به سجاد و مکنی به ابوالحسن و ملقب به زین العابدین . امام چهارم شیعیانست . رجوع به ابوالحسن علی بن حسین بن علی و علی بن حسین شود : سپس ِ باقر و سجاد روم در ره دین تو بقر رو سپس عامه که ایشان بق
سجادلغتنامه دهخداسجاد. [ س َج ْ جا ] (اِخ ) لقب ابومحمدعلی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب مکنی به ابومحمد. از اعیان تابعین است و به کثرت عبادت و نماز مشهور است او را لقب سجاد داده اند بسال 40 هَ . ق . متولد شد و در سال 118 هَ .
سجادلغتنامه دهخداسجاد. [ س َج ْ جا ] (ع ص ) بسیار سجده کننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ). مبالغه در سجود.
شجاذلغتنامه دهخداشجاذ. [ ش َ ] (ع اِ) باران ضعیف . (اقرب الموارد). معدول از مِشجاذ به معنی فلاخن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مشجاذ و شجذة شود.
سجیاتلغتنامه دهخداسجیات . [ س َ جی یا ] (ع اِ) ج ِ سجیه . خصلتها و عادت ها. (آنندراج ) (غیاث ) رجوع به سجیة شود.
سجادهلغتنامه دهخداسجاده . [ ] (اِخ ) در صنعت کیمیا (زرسازی ) بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته . (فهرست ابن الندیم ص 497).
سجادهلغتنامه دهخداسجاده . [ س َج ْ جا دَ / دِ ] (از ع ، اِ) مصلی . (غیاث ). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای سجده : کعبه که سجاده ٔتکبیر توست تشنه ٔ جلاب تباشیر توست . نظامی
سجادهلغتنامه دهخداسجاده . [ س َدَ / دِ ] (از ع ، اِ) مخفف سجّاده است : نه جامه کبود و نه موی درازنه اندر سجاده نه اندر وطاست . ناصرخسرو.زاهد آسا سجاده ٔ زربفت بر سر کوه و گردر اندازد. <p cla
سجادةلغتنامه دهخداسجادة.[ س َج ْ جا دَ ] (اِخ ) از کسانی است که در قرن سوم هجری میزیست و به مخلوق بودن قرآن قایل بود. رجوع به تاریخ الخلفا ص 207 و ضحی الاسلام ج 3 ص 176 و <span class="hl" dir=
سجادیهلغتنامه دهخداسجادیه . [ س َج ْ جا دی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 3 هزارگزی باختری تربت جام و هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد به تربت جام . هوای آن معتدل و دارای 66 تن سکنه است
ام طویللغتنامه دهخداام طویل . [ اُم ْ م ِ طَ ] (اِخ ) دایه ٔ علی بن حسین (ع ) بود. پسر او یحیی برادر رضاعی امام سجاد باشد. (یادداشت مؤلف ).
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رافع مدنی . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب سجاد (ع ) شمرده . (تنقیح المقال ج 1 ص 133)
سجادهلغتنامه دهخداسجاده . [ ] (اِخ ) در صنعت کیمیا (زرسازی ) بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام دست یافته . (فهرست ابن الندیم ص 497).
سجادهلغتنامه دهخداسجاده . [ س َج ْ جا دَ / دِ ] (از ع ، اِ) مصلی . (غیاث ). جای نماز. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای سجده : کعبه که سجاده ٔتکبیر توست تشنه ٔ جلاب تباشیر توست . نظامی
سجادهلغتنامه دهخداسجاده . [ س َدَ / دِ ] (از ع ، اِ) مخفف سجّاده است : نه جامه کبود و نه موی درازنه اندر سجاده نه اندر وطاست . ناصرخسرو.زاهد آسا سجاده ٔ زربفت بر سر کوه و گردر اندازد. <p cla
سجاده نشینلغتنامه دهخداسجاده نشین . [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد : سجاده نشینی که مرید غم او شدآوازه اش از خانه ٔ خمار بر آمد. سعدی (طیبات ).آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
سجادةلغتنامه دهخداسجادة.[ س َج ْ جا دَ ] (اِخ ) از کسانی است که در قرن سوم هجری میزیست و به مخلوق بودن قرآن قایل بود. رجوع به تاریخ الخلفا ص 207 و ضحی الاسلام ج 3 ص 176 و <span class="hl" dir=
سید سجادلغتنامه دهخداسید سجاد. [ س َی ْ ی ِ دِ س َج ْ جا ] (اِخ ) لقب امام علی بن الحسین علیه السلام است . رجوع به علی بن الحسین سیدالساجدین و سجاد و ابوالحسن شود.
اسجادلغتنامه دهخدااسجاد. [ اَ / اِ ] (ع اِ) جهود و ترسا. || جزیه . || دراهم الاسجاد؛ نوعی از درم که بر آن صورت صنم است که آنرا سجده میکردند. (منتهی الارب ). درمهای خسروانی . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). درمها که بر آن نقش چهره ٔ خسرو پرویز بود و ایرانی
اسجادلغتنامه دهخدااسجاد. [ اِ ] (ع مص ) سر نگون کردن . (منتهی الارب ). سر فرودآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). سر فروآوردن . (زوزنی ). || خم شدن . (منتهی الارب ). || پیوسته با چشم خمارناک نگریستن . بر یک جا پیوسته بچشم خمارناک نگریستن . (منتهی الارب ). پیوسته نگریستن بآرام . (زوزنی ).