لغتنامه دهخدا
شهرباش . [ ش َ ] (نف مرکب ) شهرنشین . ساکن شهر. حضری . مدری . مقابل بادی و بدوی و بیابان باش و چادرنشین و بادیه نشین و صحرانشین و بری . (از یادداشت مؤلف ). ساکن درشهر و شهری . (ناظم الاطباء). قراری . (از منتهی الارب ). عرب [ ع ُ / ع َ رَ ].