لغتنامه دهخدا
سحف . [ س َ ] (ع مص ) نیک برکندن موی از پوست چندانکه باقی نماند از آن . (اقرب الموارد). || تراشیدن . ستردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || باز کردن پیه را از پشت او (گوسپند) و برداشتن فربهی پشت مازه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فربهی از پشت گوسپند باز