سختیانلغتنامه دهخداسختیان . [ س ِ / س َ ] (اِ) پوست بز دباغت کرده .(آنندراج ) (منتهی الارب ). چرم . (غیاث ). گوزکانی . (السامی فی الاسامی ). انبان . (ناظم الاطباء) : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهدزَاندکی چربو پدید آید بساعت
سختیانلغتنامه دهخداسختیان . [ س ِ / س َ ] (اِخ ) شهری است و از آن شهر است ابوایوب سختیانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شاختانلغتنامه دهخداشاختان . (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، در جهل و هشت هزارگزی جنوب باختر مهابادو سی و هفت هزارگزی باختر راه مهاباد به سردشت . کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن یکصد و پنجاه و نه تن کرد سنی اند. آب آن از رودخانه ٔ بادین آباد تأمین میشود و محصولات آن
سختیانیلغتنامه دهخداسختیانی . [ س ِ / س َ ] (ص نسبی ) گوزکانی فروش . (مهذب الاسماء). || نسبتی است سختیان فروش را. (الانساب سمعانی ).
عمران سختیانیلغتنامه دهخداعمران سختیانی . [ ع ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بن مجاشع سختیانی ، مکنی به ابواسحاق . محدث بود و در جرجان متولد شد و در سال 305 هَ .ق . در همین شهر درگذشت . او راست : «المسند» در حدیث . (الاعلام زرکلی از تاریخ جرجان ص <span class="hl" dir="lt
گوزگانیلغتنامه دهخداگوزگانی . [ گ َ / گُو ] (اِ) بر وزن مولتانی ، تیماج و سختیان را گویند، و با زای فارسی هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). سختیان . (السامی فی الاسامی ).
کورگانیلغتنامه دهخداکورگانی . (اِ) سختیان و تماج . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کورکانی شود.
سختیانیلغتنامه دهخداسختیانی . [ س ِ / س َ ] (ص نسبی ) گوزکانی فروش . (مهذب الاسماء). || نسبتی است سختیان فروش را. (الانساب سمعانی ).