سرابلغتنامه دهخداسراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 19 هزارگزی جنوب الشتر و 6 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه . هوای آن سرد و دارای
سرابلغتنامه دهخداسراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 6 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . هوای آنجا سرد و دارای <span class="hl" dir
سرابلغتنامه دهخداسراب .[ س َ ] (اِخ ) مشهور به سراب فش . دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه . واقع در 12 هزارگزی شمال باختری کنگاور. هوای آنجا سرد و معتدل است و دارای 210 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ٔ مهم
سرابلغتنامه دهخداسراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در شش هزاروپانصدگزی شمال خاوری خوی و سه هزاروپانصدگزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکوه هوای آن معتدل و دارای 685 تن سکنه است . آب آنجا از جویبار ربط و پارچی تأمین می شود. مح
سرابلغتنامه دهخداسراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 34 هزارگزی شمال خاوری بوکان و چهار هزار و پانصد گزی خاور شوسه ٔ بوکان بمیاندوآب . هوای آن معتدل و دارای 532 تن سکنه است . آب آنجا ا
سیرآبلغتنامه دهخداسیرآب . (ص مرکب ) سیراب .ضد تشنه یعنی کسی و چیزی که از آب سیر باشد. (آنندراج ) (غیاث ). ریان . (منتهی الارب ) (دهار) : ز تخم ستمکاره افراسیاب نباید که تشنه شود سیرآب . فردوسی .خوی گرفته لاله ٔ سیرابش از تف نبید
سیرابلغتنامه دهخداسیراب . (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین . دارای 480 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کلنجین . محصول آنجا غلات ، سیب زمینی ، قلمستان . شغل اهالی زراعت ، قالی وجاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
شیرآبلغتنامه دهخداشیرآب . (اِ مرکب ) شیرِ آب . شیر. شیرابه . شیر و لوله ای که آب از آن جریان یابد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیر شود. || در اصطلاح رختشویان ، آب کم : شیرآب یا شیرآبه دادن به جامه ای که قبلاًآنرا با صابون شسته اند؛ کمی آب بر آن ریختن ، یا در کمی آب بار دیگر شستن . آب کشیدن . (یا
سرآبلغتنامه دهخداسرآب . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه در ایام گرما مسافر تشنه را بتابش آفتاب ریگ صحرا از دور چون آب نماید. و گاهی در شب ماهتاب نیز همچنین می نماید. (غیاث ). زمین شوره را گویند، در آفتاب میدرخشد و از دور به آب میماند. (برهان ) (آنندراج ). و بعضی گویند بخاری باشد آب نما که در بیابانها
سرآبلغتنامه دهخداسرآب . [ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آنجا گرم است و دارای 20 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین می شود و محصول آنجا غلات اس
سرابونلغتنامه دهخداسرابون . [ س َ ] (ص مرکب ) سَرابُن . سر و ته یکی . آنکه همه ٔ تن او به یک قطر باشد و قسمتی باریکتر و قسمتی کلفت تر نباشد. (یادداشت مؤلف ) : زین سرابونی یک اندامی درشتی پردلی مغکلامی مغروئی دیرآب و دورافشاره ای .سوزنی .</p
سرابالالغتنامه دهخداسرابالا. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل واژون .(آنندراج ). فراز. مقابل سرازیر. سربالا : ره تعریف بختش طی کنم چون سرابالاست این ره تا بگردون . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به سربالا شود.
سرابرودلغتنامه دهخداسرابرود. [ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند واقع در 8000 گزی شمال خاور گرمسار. هوای آنجا سرد و دارای 98 تن سکنه است . آب آنجا از حبله رود تأمین می شود و محصول آنجا غلات ، پنبه
سرابستانلغتنامه دهخداسرابستان . [ س َ ب ُ ] (اِ مرکب ) خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج ). بعربی حدیقه یعنی باغی که گرد آن دیوار کشند. (مجموعه ٔ مترادفات ص 134) : از عبیر و عنبر و از مشک و لاد و داربوی در سرابستان ما اندر خزان م
سرابوستانلغتنامه دهخداسرابوستان . [ س َ ] (اِ مرکب ) مقلوب بستان (بوستان )سرا : یکی حجره خاص از پی دوستان در حجره اندر سرابوستان . سعدی .رجوع به سرابستان شود.
سراب برقلغتنامه دهخداسراب برق . [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام واقع در 24 هزارگزی خاوری آبدانان کنار راه مالرو ایلام به آبدانان . هوای آنجا گرم و دارای 567 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار تأمین می شود.
سراب بادیهلغتنامه دهخداسراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ )دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر صحنه و 11 هزارگزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه بهمدان . هوای آنجا سرد و دارای <span class="hl" dir="
سراب الیاسلغتنامه دهخداسراب الیاس . [ س َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در یکهزار گزی شمال خاوری چقلوندی و کنار شمالی راه شوسه ٔ چقلوندی به بروجرد. هوای آنجا سرد و دارای 270 تن سکنه است . آب آنجا از رود بابالی و سراب الیاس ت
سراب ایوانلغتنامه دهخداسراب ایوان . [ س َ اِی ْ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه شاه آباد به مهران میان زرنه و تونل رنو که در 92000 گزی شاه آباد قرار گرفته است .
سراب بادیهلغتنامه دهخداسراب بادیه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 13 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه و 15 هزارگزی شمال خرم آباد. هوای آن معتدل و دارای <span class="hl" di
پیرسرابلغتنامه دهخداپیرسراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لوی بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه واقع در 9هزارگزی شمال باختر صحنه و جنوب کوه آقداش ، کوهستانی . سردسیر. دارای 325 تن سکنه آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات آبی و دی
چشمه سرابلغتنامه دهخداچشمه سراب . [ چ َ م َ س َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای دره ٔ دینور و در سمت چپ دره واقع است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 235).
ده سرابلغتنامه دهخداده سراب . [ دِه ْ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند. واقع در 9هزارگزی شمال خاور گرمسار. آب آن از حبله رود تأمین می شود. دارای 420 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cla
گورانسرابلغتنامه دهخداگورانسراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد واقع در 6 هزارگزی باختری هروآباد و یک هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 559 تن است . آب آن ا
کانی سرابلغتنامه دهخداکانی سراب . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری بوکان و ده هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل ، سالم و دارای 55 تن سک