سرایت کردن

مترادف

۱. اثر کردن، تاثیر گذاشتن
۲. انتقال یافتن، شیوعیافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن
۳. رخنه کردن، نفوذ کردن

جست‌وجوی دقیق

سرایت کردن

لغت‌نامه دهخدا

سرایت کردن . [ س ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اثر کردن . راه یافتن : بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست . سعدی .فراقنامه ٔ سعدی به هیچ گوش نیامدکه دردی از سخنانش در او نکرد سرایت . <p class=

سرایت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اصب , نقل

سرایت کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

catch, spread, transmit

سرایت کردن

دیکشنری فارسی به ترکی

bulaşmak

سرایت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اثر کردن، تاثیر گذاشتن ۲. انتقال یافتن، شیوعیافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن ۳. رخنه کردن، نفوذ کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

ارّه‌ای

serrate

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ویژگی برگی دارای حاشیه‌ای با دندانه‌های کوچک تیز که نوک آنها به سمت رأس باشد

دو‌ارّه‌ای

biserrate, doubly serrate

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ویژگی برگی که دندانه‌های حاشیۀ ارّه‌ای آن مجدداً ارّه‌ای شده باشد

ریزارّه‌ای

serrulate, finely serrate

واژه‌های مصوب فرهنگستان

[زیست‌شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانه‌های ارّه‌ای بسیار ریز داشته باشد [حشره‌شناسی] ویژگی پیوست‌هایی که دارای دندانه‌های ریز ارّه‌مانند باشد

سراط

لغت‌نامه دهخدا

سراط. [ س َرْ را ] (ع ص ) پالوده فروش . (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء).

شراد

لغت‌نامه دهخدا

شراد. [ ش ِ / ش ُ ](ع مص ) شرود. رمیدن . (منتهی الارب ). رمیدن ستور. (یادداشت مؤلف ). رمیدن و ترسیده شدن . (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

بداخل سرایت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اخترق

جست‌وجوی متن

مسری

فرهنگ فارسی عمید

۱. سرایت‌کننده.۲. (پزشکی) مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند.

infection

دیکشنری انگلیسی به فارسی

عفونت، سرایت، سرایت مرض، گند، مریض کن

عادیه

فرهنگ فارسی عمید

ویژگی آنچه سرایت می‌کند.

سریان

فرهنگ مترادف و متضاد

حرکت، سرایت

ملوث

دیکشنری عربی به فارسی

الودن , ملوث کردن , سرايت دادن

جست‌وجوی هم‌آغاز

سرایت

لغت‌نامه دهخدا

سرایت . [ س ِ ی َ ] (ع مص ) تأثیر و دررفتن واثر کردن چیزی در چیزی . (غیاث ). سرایة : نیست یک تن در این همه اطراف کاندر او وهن را سرایت نیست . مسعودسعد.رجوع به سرایة شود. || درگذشتن از چیزی . (غیاث اللغات از صراح ا

سرایت

فرهنگ فارسی عمید

۱. (پزشکی) انتقال مرض از یکی به دیگری؛ واگیری.۲. اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر؛ اثر کردن چیزی در چیز دیگر.۳. [قدیمی] به راه افتادن و سیر کردن در شب؛ شب رفتن.

سرایت

دیکشنری فارسی به عربی

ارسال

سرایت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

infection, leak, transmission, transmittal

سرایت

فرهنگ فارسی معین

(سَ یَ) [ ع . سرایة ] 1 - (مص ل .) اثر کردن . 2 - (اِمص .) اثر، تأثیر. 3 - انتقال بیماری به دیگری .

جست‌وجوی هم‌قافیه

سرایت

لغت‌نامه دهخدا

سرایت

فرهنگ فارسی عمید

سرایت

دیکشنری فارسی به عربی

ارسال

قابل سرایت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

transmissible

سرایت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

infection, leak, transmission, transmittal

درپیوند

بیشتر بدانید

سرایت کردن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به ترکی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی متن

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ مترادف و متضاد

دیکشنری عربی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی