سربازگیریلغتنامه دهخداسربازگیری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن سرباز برای خدمت نظام وظیفه . کار سرباز گرفتن . رجوع به سرباز شود.
سربازگیریفرهنگ فارسی عمیدجمعآوری جوانانی که طبق قانون نظاموظیفه به سن سربازی رسیدهاند؛ گرفتن سرباز.
سربازاریلغتنامه دهخداسربازاری . [ س َ رِ / س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آوازه ٔ بازار. (غیاث ) (آنندراج ). نظیر سرکوچه ای . کوچه باغی .
troopingدیکشنری انگلیسی به فارسیسربازگیری، فراهم کردن، گرد اوردن، فراهم امدن، دسته دسته شدن، رژه رفتن
تسجيلدیکشنری عربی به فارسینام نويسي , سربازگيري , نامنويسي , ثبت نام , ثبت , ضبط , صفحه گرامافون , اسم نويسي , موضوع ثبت شده
احصائیهلغتنامه دهخدااحصائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) آمار. شمار. دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است با شماره ، مانند آمار مالی و سربازگیری و امور جنائی و محصول صنعتی و فلاحتی و غیره .
اقدامات جنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ات جنگی، بسیج، سربازگیری، آمادگی سربازی، خدمت وظیفه، اجباری، خدمت سربازی، ضرورت، احتیاط، اضافهخدمت بیدارباش، آزاد! خبردار! پهلوفنگ، افعال نظامی تدارکات پشت جبهه، اردو لشکرکشی
بنیچهفرهنگ فارسی عمید۱. صورت تقسیم مالیات هر دِه.۲. مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق میگیرد.۳. مالیات، عوارض، یا سرباز که بهطور مقاطعه از دهقانان گرفته میشد. Δ در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین میکردند و روستاییان مبلغ معینشده را میان خود سرشکن میکردند. در موقع سربازگیری نیز