سپراَبرcloud shieldواژههای مصوب فرهنگستان1. در حالت عمومی، اَبر گستردهای که طول آن بیش از چهار برابر عرض آن نباشد 2. در هواشناسی همدیدی، ساختار اصلی اَبر یک چرخندِ موجیِ نوعی که در سمت هوای سرد سامانۀ جبههای قرار دارد
سپراَبر بارشیprecipitation shieldواژههای مصوب فرهنگستاندر تصاویر ماهوارهای، بخشی از سپراَبر گسترده که بر مبنای دیدبانیهای سطح زمین یا راداری در آن بارش مشاهده میشود
سربارلغتنامه دهخداسربار. [ س َ ] (اِ مرکب ) بار اندک که بر بار بسیار گذارند و آن را به تازی علاوه خوانند، مبدل سروار و سرواره . (رشیدی ) (آنندراج ). علاوه . (ملخص اللغات حسن خطیب ) : وجود خسته ٔ من زیر بار جور فلک جفای یار به سربار برنمیگیرد. <p class="autho
سربارفرهنگ فارسی عمید۱. ‹سرباری› لنگۀ بار یا بستهای که بالای بار حیوان بارکش بگذارند.۲. [مجاز] کسی که هزینۀ زندگی یا کار و زحمت خود را به گردن کس دیگر بیندازد.⟨ سربار شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. باعث زحمت شدن.۲. بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن.
خارسربرلغتنامه دهخداخارسربر. [ س َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ابزاری است که خار را با آن می برند مانند داس . (ناظم الاطباء).
ده نوسربرلغتنامه دهخداده نوسربر. [ دِه ْ ن َ س َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 9هزارگزی جنوب نیشابور. دارای 246 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cl