سربندلغتنامه دهخداسربند. [ س َ ب َ ] (اِ مرکب ) پنبه یا جامه و یا چوبی که بر دهانه ٔ شیشه فروبرند تا مظروف از ریختن و تباهی مصون ماند. آنچه بر سرظرفی چرمین یا از شیشه و غیره بندند از جامه و چرم و غیره . (یادداشت مؤلف ). || اختیار (؟) وآگاهی راز. || کوچه بند. (غیاث ) (آنندراج ). || عصابه که زن
سربندلغتنامه دهخداسربند. [ س َ ب َ ] (اِخ ) ده بخش نمین شهرستان اردبیل . دارای 210 تن سکنه است . آب از رودخانه ٔ قره سو و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سربندفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه به سر ببندند.۲. روسری زنان.۳. شال و دستار که مردان به سر ببندند.۴. آنچه با آن سر چیزی را ببندند.۵. [عامیانه، مجاز] موقع؛ هنگام.
سربندفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ) (اِمر.) 1 - روسری زنان . 2 - شال و دستار مردانه . 3 - آن چه سر را با آن ببندند.
باغ سربندلغتنامه دهخداباغ سربند. [ س َ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، که در 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت و 6 هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و<span
باغ سربندلغتنامه دهخداباغ سربند. [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، که در 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت و 5 هزارگزی خاور راه فرعی اسفندقه به بافت واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با <span cla
برج سربندلغتنامه دهخدابرج سربند. [ ب ُ ج ِ س َ ب َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل . سکنه آن 231 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
سربندانلغتنامه دهخداسربندان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) قصبه ای جزء دهستان ابرشیوه و پشت کوه بخش شهرستان دماوند. دارای 1850 تن جمعیت است . آب آن از چشمه سار، محصول آن غلات ، بنشن ، قیسی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سربندرلغتنامه دهخداسربندر. [ س َ ب َ دَ ] (اِخ ) ایستگاهی است میان مرغزار و بندر شاهپور راه آهن جنوب ایران و در 915هزارگزی تهران قرار گرفته است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سربندیwhipping 2, whip 2واژههای مصوب فرهنگستانتاباندن سربند به دور سر طناب برای جلوگیری از باز شدن رشتههای طناب از یکدیگر
سربندانواژهنامه آزادسربندان روستایی است در 80 کیلومتری شمال شرق تهران. منطقه ای خوش آب و هواست و سیب آن شهرت جهانی دارد
باغ سربندلغتنامه دهخداباغ سربند. [ س َ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، که در 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت و 6 هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و<span
سربندانلغتنامه دهخداسربندان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) قصبه ای جزء دهستان ابرشیوه و پشت کوه بخش شهرستان دماوند. دارای 1850 تن جمعیت است . آب آن از چشمه سار، محصول آن غلات ، بنشن ، قیسی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سربندرلغتنامه دهخداسربندر. [ س َ ب َ دَ ] (اِخ ) ایستگاهی است میان مرغزار و بندر شاهپور راه آهن جنوب ایران و در 915هزارگزی تهران قرار گرفته است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سربندیwhipping 2, whip 2واژههای مصوب فرهنگستانتاباندن سربند به دور سر طناب برای جلوگیری از باز شدن رشتههای طناب از یکدیگر
باغ سربندلغتنامه دهخداباغ سربند. [ س َ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، که در 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت و 6 هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و<span
باغ سربندلغتنامه دهخداباغ سربند. [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، که در 75 هزارگزی جنوب خاوری بافت و 5 هزارگزی خاور راه فرعی اسفندقه به بافت واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با <span cla
برج سربندلغتنامه دهخدابرج سربند. [ ب ُ ج ِ س َ ب َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل . سکنه آن 231 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).