مرزپانلغتنامه دهخدامرزپان . [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرابط. سرحددار. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرزبان شود.
خداوند مرزلغتنامه دهخداخداوند مرز. [ خ ُ وَ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزدار. مرزبان . سرحددار. سنوردار : تو گفتیم باشی خداوند مرزکه این مرز را از تو دیدیم ارز.فردوسی .