ترجمه مقاله

سردرهوا

sardarhavā

سرگردان؛ آشفته: ◻︎ داشتم چون سرو از آزادگی امیدها / من چه دانستم چنین سردرهوا خواهم شدن (صائب: لغت‌نامه: سردرهوا).

۱. سربههوا، بازیگوش، بیدقت، بیمبالات، لاقید ≠ مراقب
۲. بوالهوس، هوسباز
۳. خیالباف
۴. آشفته، سرگردان

ترجمه مقاله