سرسبزیلغتنامه دهخداسرسبزی . [س َ س َ ] (حامص مرکب ) کنایه از حیات و زندگی . (آنندراج ) (انجمن آرا). تازگی . طراوت . خرمی : هرچند چشم زخمی چنین افتاد به سرسبزی و اقبال و بقای خداوند همه در توان یافت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558).رونق ح