ترجمه مقاله

سرما

sarmā

۱. سردی هوا.
۲. هوای سرد.

۱. برد، برودت، خنکی، زمهریر، سردی، سوز، یخبندان ≠ گرما
۲. دمایپایین

سرماهی

لغت‌نامه دهخدا

سرماهی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) از: سر + ماه (شهر عربی ) + ی (نسبت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). ماهیانه و مقرری باشد که در هر سر ماه به نوکر و امثال آن دهند و آن را به عربی مشاهره گویند.(برهان ). مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند و آن را ماهانه نیز گویند و به تازی

سرماهی

لغت‌نامه دهخدا

سرماهی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) از: سر + ماه (شهر عربی ) + ی (نسبت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). ماهیانه و مقرری باشد که در هر سر ماه به نوکر و امثال آن دهند و آن را به عربی مشاهره گویند.(برهان ). مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند و آن را ماهانه نیز گویند و به تازی

ترجمه مقاله