سرمازدگی

sarmāzadegi

معنی

۱. آفتی که از سرمای سخت به گیاه‌ها و درختان یا میوۀ آن‌ها برسد.
۲. (پزشکی) آسیبی که به‌واسطۀ سرمای شدید در بعضی از اعضای بدن پیدا شود و شبیه سوختگی است.

جست‌وجوی دقیق

سرمازدگی

لغت‌نامه دهخدا

سرمازدگی . [س َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت سرمازده . || آفتی که بسبب سرمای شدید به درختان و میوه های آنها رسد. || آسیبی که بعلت سرمای سخت در برخی از اعضای بدن ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین ).

سرمازدگی

فرهنگ فارسی عمید

۱. آفتی که از سرمای سخت به گیاه‌ها و درختان یا میوۀ آن‌ها برسد.۲. (پزشکی) آسیبی که به‌واسطۀ سرمای شدید در بعضی از اعضای بدن پیدا شود و شبیه سوختگی است.

سرمازدگی

دیکشنری فارسی به عربی

تورم الاصابع , عضة الثلج , قرصة

سرمازدگی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

nip

سرمازدگی

دیکشنری فارسی به ترکی

don

جست‌وجوی هم‌آوا

دچار سرمازدگی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

chilblained

سرمازدگی (پزشکی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

chilblain

سرمازده

لغت‌نامه دهخدا

سرمازده . [ س َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که از سرما آفت دیده باشد : سرمازدگان را به ماه بهمن خفتانه ٔ خر خز و پرنیان است . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 72).