سرمدلغتنامه دهخداسرمد. [ س َ م َ ] (ع ص ، ق ) همیشه و دایم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ). پیوسته . (دهار). همیشه . (مهذب الاسماء) (السامی ) : چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بودفراق او متواتر هوای او سرمد. منجیک .بس کس کو
صریمتفرهنگ فارسی معین(صَ مَ) [ ع . صریمة ] 1 - (مص ل .) دل بر انجام کاری نهادن ، عزم جزم کردن . 2 - (اِ.) تودة ریگ .
سرمدیلغتنامه دهخداسرمدی . [ س َ م َ ] (ص نسبی ) دائم و جاودان و ابدی و ربانی و الهی . (ناظم الاطباء). ما لا اول له و لا آخر. (تعریفات ). ازلی و ابدی : آن گفت این جهان نه فنا نیست سرمدی است این گفت کاین خطاست جهان ازدر فناست . ناصرخسرو.<
سرمدیتلغتنامه دهخداسرمدیت . [ س َ م َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ازلیت و همیشگی و ابدیت . (ناظم الاطباء).
سرمد کاشانیلغتنامه دهخداسرمد کاشانی . [ س َ م َ دِ ](اِخ ) اسمش سعید، از میر ابوالقاسم فندرسکی حکمت فراگرفت و در خدمت مشایخ تصفیه کرد و آخرالامر به هندوستان افتاد و در عهد داراشکوه شهادت یافت . او راست :عمری است که آوازه ٔ منصور کهن شدمن از سر نو جلوه دهم دار و رسن را.
سرمدیلغتنامه دهخداسرمدی . [ س َ م َ ] (ص نسبی ) دائم و جاودان و ابدی و ربانی و الهی . (ناظم الاطباء). ما لا اول له و لا آخر. (تعریفات ). ازلی و ابدی : آن گفت این جهان نه فنا نیست سرمدی است این گفت کاین خطاست جهان ازدر فناست . ناصرخسرو.<
سرمدیتلغتنامه دهخداسرمدیت . [ س َ م َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ازلیت و همیشگی و ابدیت . (ناظم الاطباء).