سرواللغتنامه دهخداسروال . [ س ِرْ ] (معرب ، اِ) ازار. ج ، سراویل . (منتهی الارب ). شلوار. زیرجامه . (غیاث ). پای جامه . (آنندراج ).
شرواللغتنامه دهخداشروال . [ ش ِرْ ] (معرب ، اِ) سروال و ازار. (ناظم الاطباء). لغتی است در سروال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شلوار. صورتی از شلوار. رجوع به سروال و شلوار شود.
سپرگوللغتنامه دهخداسپرگول . [ س ِ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از گل پنج پر که سیخک آن دراز باشد و مثل علوفه ای سبز مورد استفاده قرار میگیرد. گیاهی است از تیره ٔ قرنفلیان .
سروللغتنامه دهخداسرول . [ س َ ] (اِ) حقد و آن بدگویی و غیبت مردم در خاطر نگاه داشتن است . (برهان ). حقد و حسد. (آنندراج ) (انجمن آرا). || طالب فرصت بدی کردن بودن . (برهان ).
سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ِرْ ل َ ] (معرب ، اِ) پایجامه : دایم الحیض عجوزی است که سرواله ٔ اوتا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است . شرف الدین شفایی (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ُرْ ل َ / ل ِ ] (اِ) علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ).
شرواللغتنامه دهخداشروال . [ ش ِرْ ] (معرب ، اِ) سروال و ازار. (ناظم الاطباء). لغتی است در سروال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شلوار. صورتی از شلوار. رجوع به سروال و شلوار شود.
سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ِرْ ل َ ] (معرب ، اِ) پایجامه : دایم الحیض عجوزی است که سرواله ٔ اوتا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است . شرف الدین شفایی (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
سروالهلغتنامه دهخداسرواله . [ س ُرْ ل َ / ل ِ ] (اِ) علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ).