سپرگوللغتنامه دهخداسپرگول . [ س ِ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از گل پنج پر که سیخک آن دراز باشد و مثل علوفه ای سبز مورد استفاده قرار میگیرد. گیاهی است از تیره ٔ قرنفلیان .
سروللغتنامه دهخداسرول . [ س َ ] (اِ) حقد و آن بدگویی و غیبت مردم در خاطر نگاه داشتن است . (برهان ). حقد و حسد. (آنندراج ) (انجمن آرا). || طالب فرصت بدی کردن بودن . (برهان ).
شیرگللغتنامه دهخداشیرگل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
سرآللغتنامه دهخداسرآل . [ س َ ] (ص ) کسی را و چیزی را گویند که مانند فلک و آسیا و گردون سرگردان و همیشه در گردیدن باشد. (برهان ). کسی و چیزی که مانند فلک و آسیا و گردون چوبی و آدمی سرگردان در گشتن باشد و آن را سرهال نیز گویند. (از آنندراج ).