سرپیچلغتنامه دهخداسرپیچ . [ س َ ] (نف مرکب ) سرپیچنده از فرمان و دستور. || (اِمرکب ) آنچه به سر پیچند. دستار. عمامه : ماننده ٔ مار پیچ برپیچ پیچیده سر از کلاه و سرپیچ . نظامی . || کنایه از پینکی و مقدمه ٔ خواب که در عرف هند اونگنا گ
سرپیچفرهنگ فارسی عمید۱. (برق) آلتی در چراغ برق که لامپ به آن پیچیده میشود.۲. آلتی در چراغ نفتی که فتیله در آن بالا و پایین میرود.۳. [قدیمی] عمامه؛ دستار؛ شالی که به دور سر ببندند: ◻︎ مانندۀ مار پیچبرپیچ / پیچیده سر از کلاه و سرپیچ (نظامی۳: ۴۴۶).
سرپیچفرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِمر.) 1 - آن چه که بر سر چیزی می پیچند. 2 - دستار، عمامه . 3 - زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند. 4 - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنة چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد. 5 - وسیلة گود شیارداری از جنس عایق که لامپ درون آن می پیچد
زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
صندلی سلمانیbarber chair/ barber's chair, tombstone 2واژههای مصوب فرهنگستانکُندهای که براثر قطع ناقص درخت به شکل صندلی درآمده است
سرپیچیدیکشنری فارسی به انگلیسیcontravention, contumacy, defiance, disobedience, noncompliance, refusal, revolt
سرپیچی کردنلغتنامه دهخداسرپیچی کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نافرمانی کردن . تمرد کردن . سر باززدن از کاری .