سرگذشتلغتنامه دهخداسرگذشت . [ س َ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) واقعه و احوال . (آنندراج ). ماجرا. (شرفنامه ٔ منیری ). سَمَر. (بحرالجواهر). واقعه و حادثه و اتفاق و ماجرا. (ناظم الاطباء). شرح حال : ... و سرگذشت های ایشان بر آنجای نبشته است . (حدود العالم ). امیر سبکتکین با من [ احم
سرگذشتفرهنگ فارسی عمیدآنچه بر کسی گذشته؛ حادثهای که برای کسی رخ داده؛ شرح حال: ◻︎ بپرسیدشان کاندر این سادهدشت / چه دارید از افسانهها سرگذشت (نظامی۶: ۱۱۱۳).
سردشتلغتنامه دهخداسردشت . [ س َ دَ ] (اِخ ) دهی در شش فرسخی میانه ٔ جنوب مغرب شهر لار است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
سردستلغتنامه دهخداسردست . [ س َ دَ ] (اِخ ) نام دهی از ولایت آذربایجان است . (از نزهةالقلوب ج 3 ص 79).
سردستلغتنامه دهخداسردست . [ س َ رِ دَ ] (ص مرکب ) حقیر. || کم عیار. (غیاث ) (آنندراج ).- متاع سردست و سردستی ؛ کالای فرومایه . مأخوذ از کالا که کهنه فروشان بر دوش گذارند و بدست فروشند. (آنندراج ) : زلفی که منم تشنه لب موج شکستش صد ن
سردستلغتنامه دهخداسردست . [ س َ رِ دَ / س َ دَ ] (ق مرکب ) فی الفور و چالاکی . || (اِ مرکب ) نام چوب دست قلندران . (غیاث ) (از آنندراج ). || آنچه بالای دو پاچه ٔگوسفند و بز و مانند آن است . (یادداشت مؤلف ). || قسمتی از دهانه ٔ آستین که بر روی آستین برمیگشت در
سردشتلغتنامه دهخداسردشت . [ س َ دَ ] (اِخ ) ده مرکز بخش سردشت شهرستان دزفول . مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول 48 درجه و 53 دقیقه ٔ شرقی ، عرض 32 درجه و 33</sp
سرگذشتهلغتنامه دهخداسرگذشته . [ س َ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) از جان سیرآمده و ترک سر گفته . (غیاث ) (آنندراج ). || کنایه از آزاده و بی تعلق . (آنندراج ) : از سر گذشته اند کریمان و این زمان کو سرگذشته ای که ز دستاربگذرد.
سرگذشت خودautobiographyواژههای مصوب فرهنگستانشرح حال فرد که به قلم خودش نوشته شده باشد متـ . سرگذشت من، شرح حال خود، شرح حال من، زندگینامۀ خود، زندگینامۀ من، زندگینامۀ خودنوشت * در ترجمۀ عبارت "my autobiography" میتوان از ترکیبات "زندگینامۀ من"، "سرگذشت من "، "شرح حال من" استفاده کرد
سرگذشتهلغتنامه دهخداسرگذشته . [ س َ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) از جان سیرآمده و ترک سر گفته . (غیاث ) (آنندراج ). || کنایه از آزاده و بی تعلق . (آنندراج ) : از سر گذشته اند کریمان و این زمان کو سرگذشته ای که ز دستاربگذرد.
سرگذشت خودautobiographyواژههای مصوب فرهنگستانشرح حال فرد که به قلم خودش نوشته شده باشد متـ . سرگذشت من، شرح حال خود، شرح حال من، زندگینامۀ خود، زندگینامۀ من، زندگینامۀ خودنوشت * در ترجمۀ عبارت "my autobiography" میتوان از ترکیبات "زندگینامۀ من"، "سرگذشت من "، "شرح حال من" استفاده کرد