سرگزیتلغتنامه دهخداسرگزیت . [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) از: سر + گزیت . سرگزید. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زری را گویند که سرشمار کفار نموده از ایشان بطریق جزیه بگیرند، چه گزیت بمعنی جزیه باشد، و جزیه معرب آن است . (برهان ) (جهانگیری ). جزیه . (نصاب ). سرانه . (السامی ) :
سرگزیدلغتنامه دهخداسرگزید. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگزیت است که جزیه و زری باشد که از کفار گیرند. (برهان ). سرگزیت . (جهانگیری ).
شیرزادلغتنامه دهخداشیرزاد. (اِ مرکب ) گونه ای لیکن که بر روی تنه ٔ درختان دیگر میروید و ببزرگی یک نخود تا یک گردو میرسد و التصاق کامل به درخت پایه ٔ خود دارد. گونه ای از آن در سیستان فراوان است و زنان بجهت ازدیاد شیر آن را میخورند (وجه تسمیه به همین مناسبت است ). شیرزا. (فرهنگ فارسی معین ).
سارزادلغتنامه دهخداسارزاد. (اِخ ) صاحب باذین معاصر مصعب بن زبیر بود. (کتاب الوزراء و الکتاب جهشیاری چ 1 مصر ص 27).
سرگزیدلغتنامه دهخداسرگزید. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگزیت است که جزیه و زری باشد که از کفار گیرند. (برهان ). سرگزیت . (جهانگیری ).
سرگزهلغتنامه دهخداسرگزه . [ س َ گ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جزیه که از کفار گیرند. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به سرگزیت شود.
خراج رأسلغتنامه دهخداخراج رأس . [ خ َ ج ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جزیة. سرگزیت . سرانه . رجوع به خراج الرأس در این لغت نامه شود.