سزاوارلغتنامه دهخداسزاوار. [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) در لهجه ٔ مرکزی «سزاوار» از: سزا+ وار (پسوند اتصاف ) پهلوی «سچاک وار» جزء دوم از «واریشن » (رفتار کردن ، سلوک ). شایسته . قابل . لایق جزا و مکافات . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شایسته و سزای نیکی . (آنندرا
سزاواردیکشنری فارسی به انگلیسیcondign, deserving, fair , fitting, meet, meritorious, right, rightful, true, worthy
سزاواریلغتنامه دهخداسزاواری . [ س ِ / س َ ] (حامص مرکب ) شایستگی و لیاقت و قابلیت . (ناظم الاطباء). قابلیت . اهلیت . صلاحیت . لیاقت : مگر با سزاواری و خرمی کجا روم را زو نیاید کمی . فردوسی .این عروس خ
deservesدیکشنری انگلیسی به فارسیسزاوار است، استحقاق داشتن، شایستگی داشتن، سزاوار بودن، سزیدن، لایق بودن
سزاواریلغتنامه دهخداسزاواری . [ س ِ / س َ ] (حامص مرکب ) شایستگی و لیاقت و قابلیت . (ناظم الاطباء). قابلیت . اهلیت . صلاحیت . لیاقت : مگر با سزاواری و خرمی کجا روم را زو نیاید کمی . فردوسی .این عروس خ
ناسزاوارلغتنامه دهخداناسزاوار. [ س َ ] (ص مرکب ) ناسزا. نالایق . (آنندراج ). چیزی که سزاوار و لایق نباشد.(ناظم الاطباء). نادرخور. مقابل سزاوار : تن مرد نادان ز گل خوارتربهر نیکئی ناسزاوارتر. فردوسی .تراست ملک و سزاوار آن توئی بیقین <br