سعدانلغتنامه دهخداسعدان . [ س َ ] (اِخ ) ابن مبارک طخارستانی مکنی به ابوعثمان الضریر نحوی . از روات علم و ادب و کوفی مذهب بود. از ابی عبیدة معمربن مثنی روایت کرد و از او محمدبن حسن بن دینار هاشمی روایت کرده . او راست :کتاب خلق الانسان . کتاب الوحوش . کتاب الارض والمیاه والبحار والجبال . کتاب ا
سعدانلغتنامه دهخداسعدان . [ س َ ] (اِخ ) مشتری و زهره . دو ستاره اند. (مهذب الاسماء) (المنجد) : دل او ثانی خورشید فلک دانم و بازخلق او ثالث سعدان به خراسان یابم . خاقانی .رخ طالع اصل بی نور یافت نظرهای سعدان از او دور یافت .
سعدانلغتنامه دهخداسعدان . [ س َ ] (اِخ )موضعی است از شروان . (غیاث ) (آنندراج ) : هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته .خاقانی .
سعدانلغتنامه دهخداسعدان . [س َ ] (ع اِ) نام گیاهی است و آن نیکوتر علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : که داند قدر سنبل تا نبیندبرسته همبرش سعدان و کنگر. ناصرخسرو.و
شحذانلغتنامه دهخداشحذان . [ ش َ ] (ع ص ) مرد گرسنه . (منتهی الارب ). شَحَذان . (منتهی الارب ). || نیک راننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به شَحَذان شود.
شحذانلغتنامه دهخداشحذان . [ ش َ ح َ ] (ع ص ) نیک راننده . (منتهی الارب ). شَحذان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شَحذان شود. || مرد گرسنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).رجوع به شحذان شود. || سبک در کار خود. (منتهی الارب ). سبک در کوشش خود. (از اقرب الموارد).
شهیدانلغتنامه دهخداشهیدان . [ ش َ ] (اِخ ) (شیدان ) دهی از دهستان کره سنی است که در بخش شاهپور شهرستان خوی واقع است و 117 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شهیدانلغتنامه دهخداشهیدان . [ ش َ ] (اِخ ) بوانات . قریه ای است دردو فرسنگ و نیمی مشرق سوریان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
سعدانهلغتنامه دهخداسعدانه . [ س َ ن َ ] (ع اِ) پنجم سپل شتر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سپل شتر. (از اقرب الموارد). || گره بند نعل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بند و دوال نعلین . (مهذب الاسماء). || حلقه ٔ دبر.(آنندراج ) (منتهی الارب ). || سیاهی گردی که زیر پستان مرد است
ابوبکربن سعدانلغتنامه دهخداابوبکربن سعدان . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ س َ ] (اِخ ) احمدبن محمد. یکی از شیوخ صوفیه صاحب جنید. برای طلاقت و فصاحتی که در او بود کرتی خلیفه او را بدربار روم بسفارت فرستاد.
ابن سعدانلغتنامه دهخداابن سعدان . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن سعدان المبارک . از علمای نحو و لغت . او راست : کتاب الخیل . کتاب حروف القرآن . (ابن الندیم ).
ابن سعدانلغتنامه دهخداابن سعدان . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن سعدان الضریر. معلم کُتّاب و یکی از قراءبه قراءة حمزه و خود او قرائتی از خویش پیدا کرد. لیکن قرائتی تباه بود و او بغدادی المولد و در لغت و نحو بمذهب کوفیین است . وفات در سال 231 هَ .ق . او راست
ابراهیم بن محمدبن سعدان بن المبارکلغتنامه دهخداابراهیم بن محمدبن سعدان بن المبارک . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ س َ ن ِ نِل ْم ُ رَ ] (اِخ ) رجوع به ابن سعدان ابراهیم ... شود.
ابوعثمانلغتنامه دهخداابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) سعدان بن مبارک الطخارستانی . رجوع به سعدان ... شود.
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) کنیت محمدبن سعدان الضریر. رجوع به ابن سعدان ابوجعفر محمد... شود.
ضرس العجوزلغتنامه دهخداضرس العجوز. [ ض ِ سُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) سعدان . حَسک . حسک است ، و گویند خار سعدان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خَسک . (اختیارات بدیعی ). شوک السعدان را نامند، و گویند حسک است . (فهرست مخزن الادویه ). ضریر انطاکی در تذکره گوید:ضرس العجوز حسک است نه سعدان چنانکه گمان برده ان
سعدانهلغتنامه دهخداسعدانه . [ س َ ن َ ] (ع اِ) پنجم سپل شتر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سپل شتر. (از اقرب الموارد). || گره بند نعل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بند و دوال نعلین . (مهذب الاسماء). || حلقه ٔ دبر.(آنندراج ) (منتهی الارب ). || سیاهی گردی که زیر پستان مرد است
ابوبکربن سعدانلغتنامه دهخداابوبکربن سعدان . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ س َ ] (اِخ ) احمدبن محمد. یکی از شیوخ صوفیه صاحب جنید. برای طلاقت و فصاحتی که در او بود کرتی خلیفه او را بدربار روم بسفارت فرستاد.
ابن سعدانلغتنامه دهخداابن سعدان . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن سعدان المبارک . از علمای نحو و لغت . او راست : کتاب الخیل . کتاب حروف القرآن . (ابن الندیم ).
ابن سعدانلغتنامه دهخداابن سعدان . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن سعدان الضریر. معلم کُتّاب و یکی از قراءبه قراءة حمزه و خود او قرائتی از خویش پیدا کرد. لیکن قرائتی تباه بود و او بغدادی المولد و در لغت و نحو بمذهب کوفیین است . وفات در سال 231 هَ .ق . او راست
ابوالسعدانلغتنامه دهخداابوالسعدان . [ اَ بُس ْ س َ] (اِخ ) صحابی است . نام و نسب او معلوم نشده است .