شفعالغتنامه دهخداشفعا. [ ش ُ ف َ ] (از ع ، اِ) شفاعت کنندگان و خواهشگران و پامردان . (ناظم الاطباء). شفعاء. و رجوع به شفعاء و شفیع شود.
شفعاءلغتنامه دهخداشفعاء. [ ش ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ شَفیع. (دهار) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ شافع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفعا و شفیع شود.
شفهاءلغتنامه دهخداشفهاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اَشْفی ̍. زنی که لبهایش فراهم نیاید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شفیعالغتنامه دهخداشفیعا. [ ش َ ] (اِ) نوعی از خط فارسی است . (آنندراج ). نوعی خط شکسته منسوب به شفیعا، خوشنویس معروف عهدصفویه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفیعا شود.
شفیعالغتنامه دهخداشفیعا. [ ش َ ] (اِخ ) یا میرزا شفیعا هراتی . نام یکی از خوشنویسان خط شکسته . (ناظم الاطباء). درباره ٔ او و میرزا حسن از لحاظ خوشنویسی گفته اند: اثنان لا ثالث لهما. (از فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 635). می
اسفاهلغتنامه دهخدااسفاه . [ اِ ] (ع مص ) بسیار خورانیدن شراب را و سیر ناکردن . (منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : و من المجاز، سفه الشراب سَفَهاً؛ اذا اکثر منه فلم یرو. و از باب افعال نیاورده است .
لاش کردنلغتنامه دهخدالاش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غارت کردن . یغما کردن : ای پسرگر دل و دین را سفها لاش کنندتو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش . ناصرخسرو. || تباه کردن . نابود کردن : دیر نپاید که کند گ
لاشیدنلغتنامه دهخدالاشیدن . [ دَ ](مص ) پاشیدن . (آنندراج ). || تاراج و غارت کردن . تباه کردن . ناچیز کردن . لاش کردن : ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنندتو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش . ناصرخسرو.رنج کاران که گنج لاشانندزر
لاشفرهنگ فارسی عمیدتاراج؛ غارت؛ چپاول.⟨ لاش کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] غارت کردن چیزی، بهخصوص چیزهای خوردنی، از قبیل میوۀ درخت و خوراکهای روی سفره؛ لاشیدن: ◻︎ ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو: ۲۷۶).
مجادله کردنلغتنامه دهخدامجادله کردن . [ م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزیدن . جنگ کردن : به آواز بلند و به محاوره ٔ سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه ٔ عداوت مدخر نهند.(اخلاق ناصری ). و با ما مجادله و مضاربه کنند. (تا