سفیدگرلغتنامه دهخداسفیدگر. [ س َ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه ظرفهای مسین را سفید کند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
صفدرلغتنامه دهخداصفدر. [ ص َ دَ ](اِخ ) یکی از شعرای هندوستان و از اهالی بلگرام بروایتی ساندی است . و در فرخ آباد درگذشته ، از او است :چشم دارم که روم جانب سلطان نجف سرمه ٔ دیده کنم خاک بیابان نجف .(از قاموس الاعلام ترکی ).
صفدرلغتنامه دهخداصفدر. [ ص َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . جلگه و معتدل است . دارای 53 تن و آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات ، پنبه ، بنشن . شغل اهالی زراعت ، گله داری . راه مالرو دارد. قشلاق عده ای از ایل به فدادی است . (فرهنگ جغرافیائی
صفدرلغتنامه دهخداصفدر. [ ص َ دَ ] (اِخ ) لقب علی علیه السلام است ، و درتداول این لقب غالباً بدنبال حیدر آید : روشن و صافی و بی قرار تو گفتی هست مگر ذوالفقار حیدر صفدر. مسعودسعد.شیر خدا و صفدر میدان و بحر جودجان بخش در نماز و جه
سفیدگریbleaching 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای زدودن ناخالصیهای طبیعی و مصنوعی از پارچه که در نتیجۀ آن منسوجات تکمیلشده کاملاً سفید میشوند یا منسوج برای رنگرزی آماده میشود
سفیدگریbleaching 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای زدودن ناخالصیهای طبیعی و مصنوعی از پارچه که در نتیجۀ آن منسوجات تکمیلشده کاملاً سفید میشوند یا منسوج برای رنگرزی آماده میشود