سقزلغتنامه دهخداسقز. [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو (از ایلات خسمه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
سقزلغتنامه دهخداسقز. [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در کردستان کنار جاده ٔ سنندج و ساوجبلاغ میان قماجات و سرراهی در 186000 گزی سنندج قرار گرفته است . (یادداشت مؤلف ). از بلوکات کردستان حد شمالی افشار شرقی تیلکوه و خورخوره جنوبی بانه و غربی بوکان . عد
سقزلغتنامه دهخداسقز.[ س َق ْ ق ِ ] (اِ) اسم ترکی علک البطم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). از جنگلهای پشت کوه به دست می آید و بر سه قسم است : سفید، زرد، سیاه . این ماده جزء نباتات جمعی محسوب میشود و شیره ای است که از درخت ون گرفته و درجنگلهای کردستان مقدار فراوان وجود دارد در قدیم یکی از ارقام ب
سقزفرهنگ فارسی عمیدمادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته میشود و از آن اسانسی بهدست میآید که از مخلوط آن با موم لاک درست میکنند.
پیشکشلغتنامه دهخداپیشکش . [ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پیشکشی . در پیش کردن چیزی کسی را تا او بستاند. تقدیم کردن چیزی به کسی تا بگیرد آنرا. تقدمه .بخشیدن کوچکی چیزی را ببزرگی . تقدیم کردن کهتری چیزی را به مهتری . هدیه ٔ کهتران به مهتران <span clas
شقیظلغتنامه دهخداشقیظ. [ ش َ ] (ع اِ) سفال و خزف .(ناظم الاطباء). سفالینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شکزلغتنامه دهخداشکز. [ ش َ ک ِ ] (ع ص ) شَکْز. مرد بدخوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شکزلغتنامه دهخداشکز. [ ش َ ] (ع مص ) سپوختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || درخستن به انگشتان . || رنجانیدن به زبان . || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وطی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سقزچیلغتنامه دهخداسقزچی . [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل دارای 706 تن سکنه و آب آن از رودخانه سقزچی است . محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <s
سقزچیلغتنامه دهخداسقزچی . [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ )دهی از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب ، دارای 231 تن سکنه و آب آن از چشمه و نهر ساغرچی است . محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
سقزچیلغتنامه دهخداسقزچی . [ س َق ْ ق ِ] (اِخ ) دهی از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، دارای 615 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو و چشمه ٔ معدنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir
سقزلولغتنامه دهخداسقزلو. [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بوکان شهرستان مهاباد، دارای 161 تن سکنه و آب آن از زرینه رود است . محصول آن غلات ، چغندر، توتون حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهن
درخت سقزلغتنامه دهخدادرخت سقز. [ دِ رَ ت ِ س َق ْ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بِنَه که درخت برگریز متوسطی است و در نواحی مدیترانه ای می روید، و قدیمترین نوع تربانتین که از آن خبر داریم ، از آن بدست می آمده . (از دائرةالمعارف فارسی ).
قشلاقلغتنامه دهخداقشلاق .[ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سقز به بانه میان سقز و تموغه در 11000 گزی سقز. (از یادداشت مؤلف ).
سقزچیلغتنامه دهخداسقزچی . [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل دارای 706 تن سکنه و آب آن از رودخانه سقزچی است . محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <s
سقزچیلغتنامه دهخداسقزچی . [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ )دهی از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب ، دارای 231 تن سکنه و آب آن از چشمه و نهر ساغرچی است . محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
سقزچیلغتنامه دهخداسقزچی . [ س َق ْ ق ِ] (اِخ ) دهی از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، دارای 615 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو و چشمه ٔ معدنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir
سقزلولغتنامه دهخداسقزلو. [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بوکان شهرستان مهاباد، دارای 161 تن سکنه و آب آن از زرینه رود است . محصول آن غلات ، چغندر، توتون حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهن
درخت سقزلغتنامه دهخدادرخت سقز. [ دِ رَ ت ِ س َق ْ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بِنَه که درخت برگریز متوسطی است و در نواحی مدیترانه ای می روید، و قدیمترین نوع تربانتین که از آن خبر داریم ، از آن بدست می آمده . (از دائرةالمعارف فارسی ).
گوگ سقزلغتنامه دهخداگوگ سقز. [ س َق ْ ق ِ ] (اِ مرکب ) قسمی گیاه کائوچوک دار است . (یادداشت به خط مؤلف ).
کریم سقزلغتنامه دهخداکریم سقز. [ ک َ س َق ْ ق ِ ](اِ مرکب ) قسمی گیاه است خودرو و در سواحل شبه جزیره ٔ کریمه که از آن کائوچو گیرند. (یادداشت مؤلف ).