سقطیلغتنامه دهخداسقطی . [ س َ ق َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به سقطفروشی یعنی خرده فروشی . (آنندراج ) (غیاث ). متاع نبهره فروش . (منتهی الارب ). این انتساب فروش چیزهای بی اهمیت را میرساند مانند خرمهره و غیره . (الانساب ).
سری سقطیلغتنامه دهخداسری سقطی . [ س َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) نام بزرگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زاهدی است معروف . (منتهی الارب ). امام اهل تصوف بود و در اصناف علم بکمال بود و دریای اندوه و درد بود و کوه حلم و ثبات بود و خزانه ٔ مروت و شفقت بود و در رموز و اشارات اعجوبه بود و اول کسی که در بغداد
سقطی نامهلغتنامه دهخداسقطی نامه . [ س َ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فهرست اسپان فوت شده در لشکر. (آنندراج ).
علی سقطیلغتنامه دهخداعلی سقطی . [ ع َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.
علی سقطیلغتنامه دهخداعلی سقطی . [ ع َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی . مشهور به سقطی . متوفی در حدود سال 880 هَ . ق . او راست :کشف طریق الوفا الموصلة الی قدم أهل الصفا. (از معجم المؤلفین از هدیة العارفین بغدادی ج <span class="hl" dir
سقطِ جنینگویش کرمانشاهکلهری: bar xesen گورانی: bar xesen سنجابی: bar xesen کولیایی: bar xesen زنگنهای: bar xesen جلالوندی: bar xesen زولهای: bar xesen کاکاوندی: bar xesen هوزمانوندی: bar xesen
سری سقطیلغتنامه دهخداسری سقطی . [ س َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) نام بزرگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زاهدی است معروف . (منتهی الارب ). امام اهل تصوف بود و در اصناف علم بکمال بود و دریای اندوه و درد بود و کوه حلم و ثبات بود و خزانه ٔ مروت و شفقت بود و در رموز و اشارات اعجوبه بود و اول کسی که در بغداد
سقطی نامهلغتنامه دهخداسقطی نامه . [ س َ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فهرست اسپان فوت شده در لشکر. (آنندراج ).
علی سقطیلغتنامه دهخداعلی سقطی . [ ع َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.
علی سقطیلغتنامه دهخداعلی سقطی . [ ع َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی . مشهور به سقطی . متوفی در حدود سال 880 هَ . ق . او راست :کشف طریق الوفا الموصلة الی قدم أهل الصفا. (از معجم المؤلفین از هدیة العارفین بغدادی ج <span class="hl" dir
ابراهیم بن حبیب سقطی طبریلغتنامه دهخداابراهیم بن حبیب سقطی طبری . [اِ م ِ ن ِ ح َ بی ب ِ س َ ق َ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق . او را ذیلی است بر تاریخ طبری و در آن از ابوجعفر محمدبن جریر الطبری و اصحاب او اخبار بسیاری است . و او در فقه بمذهب محمدبن جریر طبری بوده و ازاوست : کتاب الرساله . کتاب جامعالفقه
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی سقطی . رجوع به علی سقطی شود.
ابوعمرولغتنامه دهخداابوعمرو. [ اَ ع َم ْرْ ] (اِخ )عبدالملک بن حسن بن فضل سقطی . رجوع به سقطی ... شود.
سریلغتنامه دهخداسری . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از اولیأاﷲ است مشهور بسری سقطی . (برهان ) (آنندراج ) : چون سری بی سر شد اندر راه اوبر سریر سروران شد جای او. (مثنوی ).رجوع به سری سقطی شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن حبیب سقطی طبری . رجوع به ابراهیم بن حبیب سقطی ... شود.
علی حجازیلغتنامه دهخداعلی حجازی . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی سقطی . رجوع به علی سقطی شود.
سقطی نامهلغتنامه دهخداسقطی نامه . [ س َ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فهرست اسپان فوت شده در لشکر. (آنندراج ).
سری سقطیلغتنامه دهخداسری سقطی . [ س َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) نام بزرگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زاهدی است معروف . (منتهی الارب ). امام اهل تصوف بود و در اصناف علم بکمال بود و دریای اندوه و درد بود و کوه حلم و ثبات بود و خزانه ٔ مروت و شفقت بود و در رموز و اشارات اعجوبه بود و اول کسی که در بغداد
مسقطیلغتنامه دهخدامسقطی . [ م َ ق َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به مسقط. از مسقط. رجوع به مسقط شود. || حلوای مسقطی ؛ نوعی حلوا(شیرینی ) از نشاسته و بادام ، و اصل آن مسخته است و عرب مشاش گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی شیرینی از نشاسته و هل که به شکل لوزی برند و زفت تر از راحةالحلقوم است . (یادد
ابن السقطیلغتنامه دهخداابن السقطی . [ اِ نُس ْ س ؟ ] (اِخ ) یکی از مذهِّبین مشهور مصاحف . (ابن الندیم ).
علی سقطیلغتنامه دهخداعلی سقطی . [ ع َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.