سلماواژهنامه آزادنیکو واسمانی سلما نام فرشته ایه که به حضرت زهرا کمک کرده تا امام حسن رو به دنیا بیاره. البته نگارش درستش "سلمی" هستش. اگه بخوام راجع به ریشه کلمه سلما بگم از سلامت میاد و کسی که سالم و سلامته. ظاهرا نام مادربزرگه پیامبر هم بوده. سلما نام معشوقه ای بوده که عرب ها برای آن شعر می گفتن. و... نام فرشته ا
شالمالغتنامه دهخداشالما. (اِخ ) دهی از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش . دارای 432 تن سکنه است .آب آن از رودخانه ٔ ماسال و چشمه و محصول آن پشم و لبنیات و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
شالمالغتنامه دهخداشالما. (اِخ )دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن ، و دارای 443 تن سکنه است . آب آن از نهر سنگ و محصول آن برنج ، عسل ، لبنیات و ابریشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
سلمانلغتنامه دهخداسلمان . [ س َ ] (اِخ ) (میرزا...) از اهل اصفهان و بسیار خوش طبع و صحبت دوست بود. در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول ) در دفتر کار میکرد در دوره ٔ شاه اسماعیل دوم بوزارت رسید و در زمان شاه سلطان محمد وزیراعظم ، بلکه امیر اکرم شد. طبعی توانا داشت و دیوانی به اتمام رسانیده است .
سلمانلغتنامه دهخداسلمان . [ س َ ] (اِخ ) ابن حسن قرمطی فرزند ابوسعید حسن جنابی است . رجوع به ابوطاهر جنابی و ابوسعید جنابی شود.
سلماسلغتنامه دهخداسلماس . [ س َ ] (اِخ ) شهری است به آذربایجان در میان تبریز و ارومیه و نزدیک به خوی ، در آن آبی است که اغتسال در آن کنند دافع مرض جذام است . (از آنندراج ). از اقلیم چهارم و شهر بزرگی است و باروش خرابی یافته ، وزیر خواجه تاج الدین علیشاه تبریزی آنرا عمارت کرد. دورش هشت هزار گام
سلمانلغتنامه دهخداسلمان . [ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد مدت هشت سال دربغداد نحو و لغت نزد علی بن الدهان فراگرفت و در علم نحو بدرجه ٔ کمال رسید. از قاضی ابی طبیب طبری حدیث شنیده است . در اصفهان توطن کرده و در بغداد بتدریس علم نحو پرداخته است . او راست : تفسیر قرآن ، کتاب در قراآت و قانون فی ا
لاژرلفلغتنامه دهخدالاژرلف . [ ژِ ل ُ ] (اِخ ) سلما. نام زنی رمان نویس از مردم سوئد. مولد مرباکا. (1940-1858).
طویلعلغتنامه دهخداطویلع. [ طُ وَ ل ِ ] (اِخ ) آبشخوری است به صمان . و در کتاب نصر آمده که طویلع وادیی است در راه بصره به یمامه میان دوّ و صمان . و در جامع الغوری آن موضعی است به نجد. اعرابی در رثاء کسی گفته : و ای ّ فتی ً ودّعت یوم طویلععشیة سلمنا علیه و سلما<br
حبسانلغتنامه دهخداحبسان . [ ح ُ ] (اِخ ) آبی است در راه غربی حاج از کوفه . زنی از طائفه ٔ کنده ، در رثاء کسان خویش که بنوزمان در حبسان کشته بودند، گوید : سقی مستهل الغیث اجداث فتیةبحبسان َ و لینا نحورهم الدماصَلوا معمعان الحرب حتی تخرموامقاحیم اذهاب الکم
سلمان فارسیلغتنامه دهخداسلمان فارسی . [ س َ ن ِ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر صحابه ٔ پیغمبر و از شخصیت های بسیار بزرگ اسلام است . وی فارسی و دهقانزاده ای از ناحیه ٔ «جی » اصفهان بود. بقولی دیگر از نواحی رامهرمز از مضافات خوزستان است . نام اصلی او «ماهو» یا روزبه است . در کودکی بدین عیسوی گرائید و چون از ک
سلمان آبادلغتنامه دهخداسلمان آباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . دارای 143 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، صیفی و چغندرقند می باشد و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1
سلمانلغتنامه دهخداسلمان . [ س َ ] (اِخ ) (میرزا...) از اهل اصفهان و بسیار خوش طبع و صحبت دوست بود. در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول ) در دفتر کار میکرد در دوره ٔ شاه اسماعیل دوم بوزارت رسید و در زمان شاه سلطان محمد وزیراعظم ، بلکه امیر اکرم شد. طبعی توانا داشت و دیوانی به اتمام رسانیده است .
سلمانلغتنامه دهخداسلمان . [ س َ ] (اِخ ) ابن حسن قرمطی فرزند ابوسعید حسن جنابی است . رجوع به ابوطاهر جنابی و ابوسعید جنابی شود.
سلماسلغتنامه دهخداسلماس . [ س َ ] (اِخ ) شهری است به آذربایجان در میان تبریز و ارومیه و نزدیک به خوی ، در آن آبی است که اغتسال در آن کنند دافع مرض جذام است . (از آنندراج ). از اقلیم چهارم و شهر بزرگی است و باروش خرابی یافته ، وزیر خواجه تاج الدین علیشاه تبریزی آنرا عمارت کرد. دورش هشت هزار گام
عسلمالغتنامه دهخداعسلما. [ ع َ س َ / ع َ س ِ ] (ع اِ) درختچه ای است مشهور به کُتوس . رجوع به کتوس شود.
مسلمادیکشنری فارسی به انگلیسیadmittedly, absolutely, certainly, definitively, indubitably, naturally, of course, sure