سلیطهلغتنامه دهخداسلیطه . [ س َ طَ ] (ع ص ) زن دراززبان . (منتهی الارب )(زمخشری ) (دهار). زن هرزه چانه و زبان دراز. (آنندراج ). چیره بر شوی . (یادداشت مؤلف ). زن غوغایی و فتنه انگیز و زبان دراز و چغاز. (ناظم الاطباء) : این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی
سلیطهدیکشنری فارسی به انگلیسیfishwife, gypsy, harpy, hellcat, hussy, shrewish, slut, termagant, virago, vixen
سلتةلغتنامه دهخداسلتة. [ س َ ت َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . || فوت کردن و درگذشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلطةلغتنامه دهخداسلطة. [ س ِ طَ ] (ع اِ) تیر دراز باریک . ج ، سِلَطه و سلاط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جامه ای که در آن گیاه و کاه کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سلطةلغتنامه دهخداسلطة. [ س ُ طَ ] (ع اِمص ) قدرت و قوّت . (ناظم الاطباء). || غلبه و اقتدار. (ناظم الاطباء).
شلطةلغتنامه دهخداشلطة. [ ش ِ طَ ] (ع اِ) تیر دراز لطیف باریک . ج ، شِلَط. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
شلتهلغتنامه دهخداشلته . [ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ) جای مردار و ناپاک ، یعنی موضعی که در آن سرگین و پلیدی و خاکروبه و جز آن ریزند. مزبله . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ).
سلیطه گریلغتنامه دهخداسلیطه گری . [ س َ طَ / طِ گ َ ] (حامص مرکب ) زبان درازی . بدزبانی . همچون زنان سلیطه . (فرهنگ فارسی معین ).
سلیطه گریلغتنامه دهخداسلیطه گری . [ س َ طَ / طِ گ َ ] (حامص مرکب ) زبان درازی . بدزبانی . همچون زنان سلیطه . (فرهنگ فارسی معین ).