شماتیلغتنامه دهخداشماتی . [ ش َ تا ] (ع ص ، اِ) زیانکاران . واحد ندارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن الحسین معروف به شاماتی و مکنی به ابوالحسین از علمای ادب است و بسال 475 هَ . ق . درگذشته . او راست : شرح دیوان متنبی . شرح حماسه . شرح امثال ابی عبید. (از اعلام زرکلی ج 4 ص <span
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (ص نسبی ) منسوب به شامات که نام یکی از ارباع نیشابور است . (انساب سمعانی ).
سمطیلغتنامه دهخداسمطی . [ س ِ طی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سمط.- شعر سمطی ؛ شعر مسمط. (ناظم الاطباء).
خطای سمتیazimuth errorواژههای مصوب فرهنگستانمیزان انحراف محور شرقیـ غربی تلسکـوپ نصفالنـهاری از محور شرقیـ غربی دایرۀ افق ناظر
سمپاتیکلغتنامه دهخداسمپاتیک . [ س َ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) جذاب . جالب توجه . (فرهنگ فارسی معین ). || دستگاه مرکزی عصبی نباتی (خودکار) که تحت اراده ٔ شخص نیست . مرکز این دستگاه عبارت از 23 زوج عقده ٔ عصبی است که در طرفین ستون بشکل زنجیری از بالا بپائین کشیده شده
سمپاتیکفرهنگ فارسی عمید۱. دوستداشتنی؛ جذاب.۲. (اسم) (زیستشناسی) بخشی از دستگاه عصبی خودکار که باعث افزایش فعالیت در قسمتهای مختلف بدن میشود.
سمپاتیکفرهنگ فارسی معین(سَ) [ فر. ] 1 - (ص .) محبت آمیز، جالب توجه . 2 - (اِ.) دستگاه عصبی مرکزی که به شکل زنجیری در دو طرف ستون مهره ها قرار دارد.
همدردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مدلی، غمخواری، تسلا، دلداری، تسلیت، تسلی، تسکین سمپاتی، تعاون، مشارکت مراسمترحیم، سوگواری
دلسوزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی وزی، رقت، ترحم، تأسف، نیکخواهی، دلنازکی، آسانگیری، سمپاتی عفو استرحام ◄ پوزش خواستن، دلجویی جلب ترحم، ننهمنغریبم درآوردن
هماهنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) صدایی، همفکری، یکرنگی، یگانگی، اتحاد، وحدت، سازگاری، توافق، اتفاق قول، تایید، نظر موافق، تفاهم، همبستگی، همیاری، همکاری سمپاتی، عشق همزیستی، دتانت، دوستی هارمونی، ملودی
احساسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ] احساس، تجربه، خوی ادراک، حساسیت فیزیکی غرایز، احساسات، عواطف، عاطفه احساس واقعی، صمیمیت، راستگویی انگیزه، خودجوشی شم، غریزه واکنش، تأثیر، پاسخ احساس همدردی، سمپاتی، دوستی درک، فهم، دانش تأثیر پذیرفتن، احساس عمیق، حساسیت روحی احساس مذهبی، تقدس احساسات متعالی، نیکخواهی احساس لطیف، ع
سمپاتیکلغتنامه دهخداسمپاتیک . [ س َ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) جذاب . جالب توجه . (فرهنگ فارسی معین ). || دستگاه مرکزی عصبی نباتی (خودکار) که تحت اراده ٔ شخص نیست . مرکز این دستگاه عبارت از 23 زوج عقده ٔ عصبی است که در طرفین ستون بشکل زنجیری از بالا بپائین کشیده شده
سمپاتیکفرهنگ فارسی عمید۱. دوستداشتنی؛ جذاب.۲. (اسم) (زیستشناسی) بخشی از دستگاه عصبی خودکار که باعث افزایش فعالیت در قسمتهای مختلف بدن میشود.
سمپاتیکفرهنگ فارسی معین(سَ) [ فر. ] 1 - (ص .) محبت آمیز، جالب توجه . 2 - (اِ.) دستگاه عصبی مرکزی که به شکل زنجیری در دو طرف ستون مهره ها قرار دارد.