سنبوقلغتنامه دهخداسنبوق . [ سُم ْ ] (ع اِ) کشتی خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتی خرد و ناو کوچک . (ناظم الاطباء).
سنبکلغتنامه دهخداسنبک . [ سُم ْ ب ُ ] (اِ) کشتی کوچک که در رکاب جهاز باشد. (آنندراج ). کشتی کوچک . (ناظم الاطباء) : از دل خویش سنبکی دارم نذر دریا تبرکی دارم . محمدسعید اشرف (از آنندراج ).|| (ع اِ) نوعی از دویدن . || پیش سم ستور. ج
شنبکلغتنامه دهخداشنبک . [ شَم ْ ب َ ] (اِ) بازیی است که به یک پای برجهند و لگد بر سینه ٔ دیگری زنند و بعضی شنتک دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (جهانگیری ).
شنبکلغتنامه دهخداشنبک . [ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام والد عبداﷲ و جد عثمان بن احمد دینوری و جدعبداﷲبن احمد نهاوندی که محدثانند. (منتهی الارب ).