ترجمه مقاله

سنجق

sanjaq

۱. عَلَم؛ پرچم؛ بیرق؛ لوا: ◻︎ وآن سنجق صدهزار نصرت / بر موکب نوبهار آمد (مولوی۱: ۲۸۳).
۲. در تقسیمات سابق مملکت عثمانی، قسمتی از یک ولایت یا ایالت: ◻︎ چو بر بُراق سعادت کنون سوار شدم / به سوی سنجق سلطان کامیار روم (مولوی۲: ۵۹۸).
۳. امیر؛ حاکم.
۴. سنجاق سر: ای پرچم از برای چه سر باز کرده‌ای؟ / و ای سنجق از برای که گیسو بریده‌ای؟ (سلمان ساوجی: ۵۱۱).

ترجمه مقاله