سنگدانلغتنامه دهخداسنگدان . [ س َ ] (اِ مرکب ) عضو عضلانی که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت جهت خرد کردن دانه ها و دیگر مواد غذایی پرندگان در مسیر مری پس از چینه دان و قبل از معده ٔ اصلی قرار دارد. وجه تسمیه ٔ این عضو بدان جهت است که پرندگان دانه خوار جهت خرد کردن دانه ها که معمولاً سفت و سخت
سنگدانفرهنگ فارسی عمیدعضوی از بدن پرندگان که بعد از چینهدان قرار دارد و دانهها در آنجا با شنریزههایی که خوردهشده آسیا و نرم میشود.
سنگدانفرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِمر.) بخشی از لولة گوارش پرندگان و بسیاری از مهره داران که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت است جهت خرد کردن مواد غذایی .
سنگدانگویش کرمانشاهکلهری: sangdân گورانی: sangdân سنجابی: sangdân کولیایی: sangdân زنگنهای: sangdân جلالوندی: sangdân زولهای: sangdân کاکاوندی: sangdân هوزمانوندی: sangdân
سندیانلغتنامه دهخداسندیان . [ س ِ ] (اِ مرکب ) مردمان منسوب بسند را گویند و آن ولایتی است مشهور. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سند شود.
سندیانلغتنامه دهخداسندیان . [ س ِ ] (اِ) نام درخت بلوط بلغت اهل شام . (برهان ) (آنندراج ). به لغت اهل شام و به لغت اهل مصر سلداسوف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلوط. (یادداشت مؤلف ). بلخ . بلاخ . و آن درختی است و کدین گازران از آن کنند. بلوط یا گونه ای از بلوط است . رجوع به بلوط شود. سندیان الا
شندانلغتنامه دهخداشندان . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 158 تن . آب از قنات . محصول آن غلات ، زعفران . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شنذانلغتنامه دهخداشنذان . [ ش َ ](اِخ ) ناحیتی است پیوسته به بلاد خزران : ای جمال الدین چو اسپهبد نماندحصن شنذان و ارجوان بدرود باد.خاقانی .
سپندانلغتنامه دهخداسپندان . [ س ِ / س َ پ َ ] (اِ) خردل و آن تخمی است دوایی . (از غیاث ) (آنندراج ) (برهان ) (صحاح الفرس ): خرفق ؛ خردل فارسی بلغت اهل شام و بمصر به حشیشة السلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض باشد. (منتهی الارب ) <span class="h
سنگدانهلغتنامه دهخداسنگدانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )چینه دان مرغ . (آنندراج ). سنگدان و معده ٔ سوم طیور. (ناظم الاطباء). || غله ای است که اهل هند آنرا کلتهی خوانند. (آنندراج ). نوعی از غله . || سفالگر. || کارخانه ٔ سفالگری . || بتکده . || بت ساز. (ناظم الا
سنگدانهلغتنامه دهخداسنگدانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )چینه دان مرغ . (آنندراج ). سنگدان و معده ٔ سوم طیور. (ناظم الاطباء). || غله ای است که اهل هند آنرا کلتهی خوانند. (آنندراج ). نوعی از غله . || سفالگر. || کارخانه ٔ سفالگری . || بتکده . || بت ساز. (ناظم الا