سنگربندیلغتنامه دهخداسنگربندی . [ س َ گ َ ب َ ] (حامص مرکب ) برآوردن سنگر در مقابل دشمن . (یادداشت بخط مؤلف ).
entrenchesدیکشنری انگلیسی به فارسیentrenches، تجاوز کردن به، خندق کندن، در سنگر قرار دادن، سنگربندی کردن
سنگربندیلغتنامه دهخداسنگربندی . [ س َ گ َ ب َ ] (حامص مرکب ) برآوردن سنگر در مقابل دشمن . (یادداشت بخط مؤلف ).
سنگربندیلغتنامه دهخداسنگربندی . [ س َ گ َ ب َ ] (حامص مرکب ) برآوردن سنگر در مقابل دشمن . (یادداشت بخط مؤلف ).